ژوئن 14
گروه نقد و بررسی فیلم و سریال تقدیم میکند.
با سلام خدمت همه دوستداران و علاقمندان سریال زیبای لاست . سرانجام به اپیزود چهاردهم لاست رسیدیم , جایی که میتوان گفت در آن خواه و ناخواه مجبور به خداحافظی تلخ با نیمی از شخصیتهای باقی مانده داستان هستیم.
اما ماجرا همچنان ادامه دارد و ایده های تحلیل های قبل یک به یک به وقوع می پیوندد .
اپیزود کاندیدا یا داوطلب در حالی به نمایش در آمد که دو هفته میان دو اپیزود فاصله افتاد و به دلیل از دست رفتن اطلاعات سایت، ما یک هفته خوب را برای مباحثه و گمانه زنی درباره اپیزود چهاردهم از دست دادیم . خوشبختانه با تلاشهای شبانه روزی همه چیز به خوبی پیش رفت و همه چیز برای یک تحلیل دیگر محیا شد .
چهاردهمین تحلیل این فصل را به همه عزیزانی که با زحمات شبانه روزی باعث شدند که شرایط سایت به روال عادی برگردد، تقدیم میکنم.
اپیزود چهاردهم از حیث مفهوم یک اپیزود کاملا پیوسته با اپیزود قبل است, چرا که سیر حوادث کاملا در ادامه آنچه که دیده بودیم به وقوع می پیوندد و از این حیث داستان دچار گسیختگی نیست .
و اما تحلیل این اپیزود…

معجزه گر !!

جک توانسته است بدن جان لاک را به شرایط قبل از آسیب دیدیگی بازگرداند. اگر دوستان به خاطرداشته باشند من در تحلیل های قبلی به این نکته اشاره کردم که جان توسط جک نجات خواهد یافت و البته این ایده مخالفانی داشت, اکنون با مسجل شدن این مسئله به صراحت میتوان گفت که برنامه اصلی از این هم فراتر خواهد رفت.
نکته مهمی که در اولین اپیزود هم به آن اشاره کردم و معتقدم که یکی از مفهومی ترین بخشهای داستان را رقم خواهد زد، نجات جان لاک به دست جک شپرد است و در ادامه هم فراهم کردن امکان راه رفتن برای او میتواند تصویر زیبایی از اتفاقات سال ۲۰۰۴ را در برابر ما به نمایش بگذارد.
به صراحت میتوانم بگویم که در میان همه اتفاقات ریز و درشت داستان و تمام آنچه که باید در کلیت ماجرا به نظر ما مفهومی و معنوی جلوه کند, هیچ اتفاقی را با این بار معنوی خاص نمی توانم پیدا کنم .
دلیل این مسئله کاملا مشخص است .
بزرگترین اتفاق داستان در اپیزودهای ابتدایی معجزه ای بود که برای جان اتفاق افتاد . این که جان یک معلول جسمی بود که با افتادن به یک جزیره گمشده توانست امکان راه رفتن پیدا کند و همین باعث شد که به آن مکان استثنایی اعتقاد پیدا کند . اگر توجه کنید متوجه خواهید شد که مبنای وجودی کل قسمت اعتقادی داستان در همین نجات جان لاک نهفته است .
دقیقا بعد از این ماجراست که ذهنیت جان به شکلی دیگر تغییر میکند و ادامه همین مسیر او را به مقابله با جک میکشاند و این رویارویی بزرگی است که تا زمان مرگ جان لاک ادامه پیدا میکند .
هیچ عجیب نیست که نجات جان، در اتفاقات اولیه داستان مهمترین جریانی باشد که داستان به خود دید . اما ماجرا در سال ۲۰۰۴ در زمانی بعد از تغییرات, باز هم متاثر از این حرکت است, با این تفاوت که دیگر نه جزیره ای وجود دارد و نه تاثیرات استثنایی آن . اکنون پزشکی متعهد به نام جک وجود دارد که در یک وادی خاص حس میکند که در جایی دور با این شخص قرابت دارد .
از قضای روزگار این فرد همانیست که قرار است به زودی نقش یک جزیره کامل و معجزه گر را برای جان لاک ایفا کند , هر چند که جان لاک بخواهد در برابر این اتفاق بایستد .
گفته های هلن درباره نجات زندگی جان لاک یکبار دیگر این تصور را در ذهنم ایجاد کرد که سازندگان احساس میکنند که داستان باید دارای یک راوی باشد. البته این راوی در داستان حضور ندارد, اما حرفهایش را در زمانی که لازم باشد از زبان قهرمانان داستان می شنویم.
مشخص است که نویسنده ها به حس بیننده اعتماد کافی نداشته اند و در این جا هلن شکل کلی ماجرا، که همانا نجات زندگی جان لاک توسط جک است را به ما یادآوری میکند تا به این ترتیب خط روایت داستان در همان مسیری طی شود که سازندگان خواسته اند.

خطر در هایدرا…

جک توسط دودسیاه و سعید به جزیره هایدرا منتقل شده است . همان طور که میشد حدس زد بالاخره باید زمان این حرکت دیر یا زود فرا میرسید.
جک در تمام این زمانها, از لحظه بمباران ساحل جزیره اصلی تا رسیدن به هایدرا در شب، کاملا بیهوش بوده است. با دیدن سعید که در حال تمیز کردن کلت کمری اش است میتوان حدس زد که دیر یا زود درگیری آغاز خواهد شد .
اما ماجرایی دیگر در سمت دیگر جزیره هایدرا در حال رخ دادن است . ویدمور قصد دارد تا تمام گروه داوطلبین و انصار را به داخل قفسهای جزیره هایدرا بیاندازد .
به سختی میتوان فهمید که قصد واقعی ویدمور چیست . در این بین ما افراد ویدمور را میبینیم که در حال جابجایی سیستم حفاظت صوتی به اطراف قفسها هستند . این که سیستم حفاظتی چرا منتقل شد در حالی که به صورت پیرامونی تر در حال پوشش فضا بود, را نمیتوان فهمید. اما به هر حال آنچه از ماوقع بر میآید این است که ویدمور قصد حفاظت اختصاصی تری از این افراد دارد.
درگیری سویر و افراد ویدمور تنها حسنی که دارد این است که بیش از پیش به هیچ کاره بودن کیت در ماجرا پی ببریم . اما نکته جالبی که وجود دارد رفتار محافظ سویر است موقعی که دوباره اسلحه اش را پس میگیرد .
او در واقع همان حرکتی را میکند که تا کنون در این سریال در مورد سویر زیاد شاهدش بوده ایم . اما سوال اینجاست که اگر واقعا این داوطلبها برای ویدمورمهم هستند چرا باید افرادش را درباره رفتار خشونت آمیز با آنها توجیه نکرده باشد .
ما در شرایط مختلف رفتار چند گانه ای از ویدمور میبینیم . یکبار به دلیلی که هنوز هم مبهم است به جزیره اصلی لشگر کشی کرد و با مدرنترین تجهیزات اقدام به ربودن جین نمود , در حالی که در همان جا میتوانست سویر , کیت , سعید و کلیر را هم همراه بقیه برباید.
از سویی با سویر معامله میکند و در حرکت دیگر او را دور میزند و همراه مابقی افراد به قفس می اندازد .
از کتک خوردن سویر که بگذریم میرسیم به مشکل اصلی این بخش از داستان .
اگر دوستان به خاطر داشته باشند , جزیره هایدرا یک جزیره کوچک جانبی در کنار جزیره اصلی بود . این جزیره در نقشه ها هم آنچنان کوچک است که در برابر جزیره اصلی اصلا به حساب نمی آید . در زمان فرود آجیرا در هایدرا هم از بالا تقریبا میشود حدود این جزیره را مشخص کرد . با این که این نمایش از بالا مطابقت با نقشه ها ندارد اما این را میتوان به تمام نقشه های دیگر از جزیره اصلی هم تعمیم داد .
اصولا با سرعتی که دود سیاه میتواند جا به جا شود , رسیدنش به حدود محلی که ویدمور و افرادش هستند نباید زیاد به طول بیانجامد . برای بهتر درک کردن این موضوع باید ساحل های رو به رو به هم در جزیره را مبنای محاسبه قرار دهیم و یکبار دیگر محل سقوط آجیرا را با جایی که احتمالا اولین ساحلی میتواند باشد که دود و سعید و جک به آن رسیده باشند، در ذهنمان مجسم کنیم .
نتیجه ساده ای که از این مقایسه در ذهن شما شکل خواهد گرفت با هیچ منطقی قابل توجیه نیست . به این مفهوم که اگر به اپیزود دهم بازگردید و به لحظه پیاده شدن دود سیاه در جزیره بنگرید و در امتداد آن به زمانی که دودسیاه ویدمور را میبیند برسید , متوجه میشوید که از کرانه های نزدیک به جزیره تا هواپیما و کمپ ویدمور راه زیادی نیست . اگر این فضا را آنقدر بزرگ در نظر بگیریم که از کناره ساحلش تا محل قفسها یکساعت راه باشد , آنوقت باید فکر کنیم که ویدمور باید بیش از دوهزار دستگاه از سیستم حفاظت صوتی همراه خود به جزیره آورده باشد که برای این کار, زیر دریایی کفایت نخواهد کرد و عملا نیاز به یک کشتی باریست .
اما در همین بین به نظرم رسید که این شرایط را با شرایط مشابه دیگری در زمان های گذشته هم قیاس کنم . نتیجه در هر صورت نشان میدهد که این فاصله را میشود در کمتر از یکساعت پیمود و البته دود شاید بتواند آنرا در عرض ۱۰ دقیقه طی کند .

خارج از تحلیل ۱ … رجوع به پست خارج از تحلیل .

دندانپزشک و متخصص اعصاب

مناسبات افراد در سال ۲۰۰۴ تا این بخش از داستان روالی جالب داشت و تقریبا میتوان گفت که اتفاقات فلش سایدها از اتفاقات داخل جزیره کار شده تر و منطقی تر بود . شاید بتوان گفت که بار مشکلات داخل جزیره در فلش سایدها جبران میشد . اما ملاقات جک با برنارد را نمی توان در همان رنجی قرار داد که دیگر برخوردها را قرار میدادیم .
این که جک برای کسب اطلاعات درباره یک بیمار که مشکل اصلی اش در اعصاب و ستون فقرات است به سراغ یک دندانپزشک میرود تا درباره یک عمل دهانی سوال کند برایم جای سوال بود . جک میتوانست برای بررسی سابقه پزشکی جان , به سراغ سیستم آنلاین بین بیمارستانی ایالات متحده برود که از اولین شبکه های متصل گسترده در آمریکاست. یا حتی اگر این امکان نباشد به سراغ پرونده تامین اجتماعی او برود .
سوال جالبتر این است که به نظر میرسد جک با طی کردن یک مسیر مشخص به دندان پزشک جان لاک رسیده است . پس در این پرونده که گزارش یک عمل دهانی ساده موجود بوده چطور گزارش معالجات احتمالی جان در زمان سانحه وجود نداشته که جک را مجبور به این پیگیری عجیب کند ؟!
نکته دیگر این است که برنارد عنوان میکند که در زمان سانحه جان لاک فرد دیگری هم همراه او بوده !!
این که چرا یک دندان پزشک باید از وضعیت سانحه اطلاعات داشته باشد باز هم جای سوال است و جالب این است که برنارد کار جک را ساده میکند. او همان فردی را به جک معرفی میکند که جک باید طی یک مسیر پر پیچ و خم به او میرسید.
در هر حال با وجود سوالات متعدد, یکبار دیگر سرنوشت افراد در سال ۲۰۰۴ به هم گره میخورد . ما قبلا میدانیم که سویر به شدت در حال جستجو بود تا بتواند آنتونی کوپر را پیدا کند و مسلما ادامه این مسیر در جایی دیگر جک و سویر را به هم مربوط خواهد کرد .

خارج از تحلیل ۲ … رجوع به پست خارج از تحلیل .

گروه نجات …

جک که ناخواسته به جزیره هایدرا آورده شده , به صورت ناخواسته هم باید به عضویت گروه ویژه نجات دودسیاه دربیاید که تا این جا حس میشود که واقعا در پی نجات داوطلبین است .
در اینجاست که به سرنوشت محتوم افراد باقی مانده از معبد هم پی میبریم و متوجه میشویم که همه آنها یا کشته و یا فراری شده اند که البته بعید به نظر میرسد که دیگر در داستان اثری از آنها ببینیم .
دود سیاه که قصد دارد جک را با گروه نجات خود همراه کند در اثر مقاومت جک مجبور به گفتن دروغی جدید می شود و البته قبل از آن مسئله ای را عنوان میکند که به تائید نکته ای میپردازد که گفتم .
دود سیاه به وضوح عنوان میکند که در دوکیلومتری این محل, داوطلبین در قفس توسط ویدمور حبس شده اند !!
پس با مدرک قرار دادن گفته دود سیاه و این که او از جایی دیگر به ساحل رسید و با جک به گفتگو پرداخت , نکته ای دیگر روشن میشود .
دود سیاه تا کنار قفسها پیش رفته است . پس با فرض این که زمان اتفاقات کنار قفسها و زمان کنار ساحل یکی باشد باید به این نتیجه رسید که در زمانی که ویدمور نگران از راه رسیدن دود سیاه بود , دود سیاه در واقع در همان حوالی بوده است .
این در حالیست که میدانیم اردوی ویدمور حد اقل در یک پروسه یک یا دو ساعته بدون حفاظ صوتی بود و اگر دود در آن حوالی بوده میتوانسته به راحتی تمام افراد ویدمور و البته خود او را تار و مار کند .
پس این سوال پیش می آید که چرا دود سیاه به ساحل برگشته تا کاری را که خودش با سهولت بیشتری میتوانست انجام دهد را با کمک سعید و جک , انجام دهد !!
این مسئله یا میتواند یک گاف جدید باشد و یا به دلیل خاصی دود سیاه نخواسته شخصا وارد عمل شود .
اما چه عاملی میتواند در این باره دخیل بوده باشد ؟
ضمن این که باید در نظر گرفت که ویدمور در آن موقعیت با گارد کاملا باز در برابر دود سیاه ظاهر شده بود و در صورت اقدام دود میتوانست به راحتی توسط دود سیاه کشته شود…
من پیش از این که بخواهم فکر کنم که این مسئله ممکن است گاف دیگری در سریال باشد , سعی میکنم برای آن دلیلی پیدا کنم .
تنها دلیلی که در این وضعیت به ذهن من رسید همان است که در پایان اپیزود دکترلاینوس هم گفته بودم . دودسیاه به دلایلی نمی خواهد و یا نمی تواند تا یک مقطع خاص ویدمور را نابود کند . دلیل این نخواستن او میتواند یک نوع نیاز باشد و یا این که ویدمور باید کاری را انجام دهد که در حقیقت در راستای اهداف اوست .
این مسئله با بگو و مگوی جک و دود سیاه درباره چرایی کمک کردن جک , شکل واضح تری به خود میگیرد .
جک علنا تمایلی به کمک برای خارج کردن افراد از بند ویدمور ندارد و دلیلی هم نمیبیند که جزیره را ترک کند . جک به این باور رسیده که هر که از جزیره خارج شود , او نباید خارج شود .
اما دودسیاه مشخصا از این گفته جک , برآشفته است و در عین حال خود نمیتواند به زور او را وادار به کاری کند. پس به سراغ یک دروغ جدید میرود .
دودسیاه شرایط را طوری در برابر جک میچیند که این طور برداشت شود که او کاملا خیر خواه آنهاست و میتوانسته به راحتی آنها را یک به یک بکشد .
ما به عنوان بیننده کاملا میدانیم که دود نمی تواند داوطلب ها را بکشد و یا به طور واضح اگر خود دست به کشتن آنها بزند به نوعی راه خروج خودش از جزیره را برای همیشه خواهد بست .
آنچه که از گفته های دود سیاه مستفاد میشود , بیش از پیش ما را به همان ایده میرساند که دود در هر حال داوطلبین را نابود خواهد کرد . ممکن است این کار را خود انجام ندهد اما همان طور که در اکثر تحلیلهای گذشته هم عنوان کردم این اتفاق اجتناب ناپذیر است .
دود سیاه هیچ کس را با خودش از جزیره بیرون نخواهد برد و شاید حرف دوگان باید بار دیگر در گوشمان طنین انداز شود که , “تا زمانی که یک موجود زنده در جزیره وجود دارد او نمیتواند از اینجا خارج شود”

گریز به تله !!!

حرفهای سویر به کیت درباره وجود اسم او در میان افرادی که اسمشان در غار خط خورده بود , باعث شد تا من ۳ بار به شکل ثانیه به ثانیه , بخشهای آخر اپیزود Substitute را نگاه کنم . اما متاسفانه هیچ جا اسم کیت نبود که خط خورده باشد و یا نخورده باشد . دوستان هم میتوانند در این باره خود تحقیق کنند .
اما به نظر میرسد که اسم کیت آوستین را فقط سویر در آن غار دیده است .
ضمن این که اسم کیت منطقا هم نباید داخل لیست جیکوب بوده باشد , چرا که در بین ۶ شماره اصلی که سالها در جزیره تعیین کننده بوده , هیچ شماره ای به کیت اختصاص ندارد و با همین منوال او نمیتوانسته جزو کاندیداها بوده باشد و خط خورده باشد . چرا که خط خورده های آن لیست در واقع باید مرده باشند و کیت همچنان زنده است .
تنها اسم آشنایی که غیر از ۶ نفر اصلی در آن لیست دیدم GoodSpeed بود .
با این حال حرف سویر از جنبه ای دیگر حقیقت دارد . کیت ممکن است هیچ ارزشی برای ویدمور و دودسیاه نداشته باشد , زیرا به هر حال او چه اسمش در آن غار باشد و خط خورده باشد و چه نباشد , جزو داوطلبین محسوب نمیشود .
گفتگوی سان و جین هم که پیش درآمدی بر حذف آنها از ماجراست , چیز جدیدی را برایمان مشخص نمیکند .
با صدای خاموش شدن سیستم حفاظتی , اولین سوالی که به ذهن میرسد , این است که سعید و یا جک چطور توانسته اند دستگاه را از کار بیندازند ؟!!
به طور طبیعی برای رسیدن به مرکز برق سیستم , سعید باید از همین حصار عبور میکرد , پس توجیه این عمل چیست ؟
در حالت دیگر اگر فرض کنیم که افراد ویدمور سیستم ژنراتور و یا تامین برق حفاظ را در بیرون از حفاظ قرار داده اند که دیگر باید این گروه را در زمره چرمنگ ترین و کودن ترین افراد عالم به حساب آورد .
سوال دیگر این است که چرا چارلز ویدمور هیچ گونه توضیحی در باره نوع مواجهه با دودسیاه به افرادش نداده است , تا حداقل جانشان را به مفت نبازند ؟!
با رسیدن جک و باز شدن درب قفس , داوطلبین و انصار از محبس میگریزند , اما سوال اینجاست که به کجا ؟
مسیر مجددا همان مسیریست که دود سیاه برای آنها در نظر گرفته و البته به نظر میرسد که با خواسته خودشان همسو است .
با رسیدن سعید مشخص میشود که او ژنراتورهای هایدرا را خاموش کرده و البته سوال قبلی همچنان به قوت خود باقیست و سعید هم توضیح نمیدهد که چطور از پس عبور از حفاظ برآمده است .
اما سوال دیگری هم در این بخش نمود پیدا میکند .
با توجه به این که با خاموش شدن ژنراتورها, ویدمور و افرادش از امکان حفاظ صوتی محروم شدند چرا دودسیاه با آنها تسویه حساب نکرده و با کشتن ویدمور داستان او را پایان نداده است . این سوال بار اول هم مطرح بود اما با توجه به اقدام دود در نابود کردن تعدادی از این افراد , اکنون شکل مشخص تری به خود میگیرد .
نکته بعدی در زمان اتفاقات ماجراست .
به روایت ویدمور حدودا از ساحل تا قفسها ۱ ساعت راه بود . به روایت دودسیاه این فاصله دو کیلومتر است که تقریبا با گفته ویدمور همخوانی دارد . یعنی میتوان فکر کرد که یک نفر ۲ کیلومتر را در یک ساعت طی کند (البته با لحاظ کردن عوارض زمین) .
با توجه به آنچه گفته شد , افراد اوشینک چقدر در راه بودند که در میانه روز به نزدیک هواپیمای آجیرا رسیدند؟؟!!!!
چطور شد که از آن تاریکی که در کنار قفسها دیدیم , هوا روشن شد و هنوز اینها به آجیرا نرسیده بودند ؟؟!!
چطور امکان داشت که مسافت ساحل و بلک راک را که عملا دیده بودیم نصف روز راه است را ایلانا در کمتر از یکساعت رفت و برگشت , اما مسیر دو کیلومتری در جزیره هایدرا که عبور از کل عرضش شاید ۲ ساعت بیشتر طول نکشد , آنقدر طولانی شد که هوا تاریک شد ؟!!!

جک یکبار دیگر تکلیف خود را با خروج از جزیره روشن میکند و آب پاکی را روی دستان کیت میریزد .
اوهیچ گاه بنا ندارد که از جزیره خارج شود …

تقاص !!!

آیا پدر جان لاک در حال پس دادن تقاص کارهایی است که کرده ؟
زمانی که در اثر اصرارهای جک هلن حاضر میشود تا وضعیت آنتونی کوپر را به جک نشان دهد , با فردی روبرو میشویم که خیلی علیل تر و بیچاره تر از بدترین روزگار جان لاک است .
آنتونی کوپر حتی نمیتواند حرف بزند و یا اطرافش را درک کند .
اما یک سوال بزرگ در این جا وجود دارد . آیا ممکن است با توجه به تغییر سرنوشت اکثریت قریب به اتفاق افراد در سال ۲۰۰۴ روزگار آنتونی کوپر هم به شکلی رقم خورده باشد که اصلا باعث مرگ خانواده فورد نبوده باشد ؟
با این که میدانم که سویر به دنبال آنتونی کوپر میگردد و او را باعث تمام بدبختی های دوران کودکی اش میداند, اما همچنان این سوال در ذهنم مطرح است .
روزگار آنتونی کوپر کاملا او را در حال مجازات شدن نمایش میدهد .
اما هلن در زمانی که جان لاک در بیمارستان بستری است, به سراغ آنتونی کوپر میرود و به او رسیدگی میکند .
این که جک چه نتیجه ای از این دیدار گرفت, مسئله ای بغرنج نیست . با این که فکر میکنم که جک بدون جهت و خواسته خودش در این راه افتاد , اما نتیجه ای که حاصل شد , صرف نظر از مسیرش مورد توجه است .
جک احسام میکند که دلیل عدم موافقت جان لاک با عمل، ارتباط مستقیم با وضعیت فعلی آنتونی کوپر دارد .
او هنوز نتوانسته بین این ماجرا و وشرایط آنتونی کوپر ارتباطی برقرار کند . اما نا امید هم نیست .
جک هم مانند بقیه افراد اوشینک وارد چرخه سرنوشتی شده که هنوز به درستی مشخص نیست که از چه بابت باید به هم پیوند بخورد .
شاید تنها نقطه اشتراک همه این مسائل, حضور در سال ۲۰۰۴ و قرار گرفتن در هواپیمای اوشینک باشد . اما این ساده ترین راه ممکن به نظر میرسد .
اگر چنین است شخصیتهایی مثل پنی , مارتین کیمی , میکائیل , آرتز , بنجامین لاینوس و …. از چه بابت به این داستان گره خورده اند .
این رشته سری دراز دارد …

متخصصین !!!

دودسیاه با توجه به نبود دیوار حفاظت صوتی به هواپیمای آجیرا نزدیک میشود و افراد محافظ آنرا به قتل میرساند. او مانند کاماندویی کارکشته محافظان را به قتل میرساند و ساعت یکی از آنها را باز میکند.
به عنوان بیننده با خود فکر میکنیم که مثلا یک ساعت مچی چه کاربردی میتواند برای دودسیاه داشته باشد . اما در صحنه بعد زمانی که او را در حال پیگیری یک سیم کشی مرموز در هواپیما میبینیم , باید با خود فکر کنیم که آیا راه را اشتباه نرفته ایم !!
دود سیاه اصلا شباهتی به موجودات افسانه ای و شیاطین از علم روز بیخبر ندارد . او موجودی است که آشنایی جالبی با بمب و بمب گذاری دارد . میتواند همچون یک متخصص از وسایل الکترونیکی استفاده کند . از سیم کشی هواپیما سر دربیاورد و بتواند از ترکیب بمب و ساعت یک بمب ساعتی بسازد …!!!
او مانند یک بمب یاب حرفه ای اداره مبارزه با خرابکاری آمریکا , سیستم بمب گذاری افراد ساده دل ویدمور را مختل میکند و بمب را به همراه خود از هواپیما بیرون میبرد .
دود سیاه آنطور که به بقیه گروه میگوید , حتی توانسته که کشف کند که این بمب به سیستم الکترونیکی هواپیما وابسته بوده و روشن شدن هواپیما میتوانسته باعث انفجار بمب شود .
من واقعا نمی توانم دلیلی برای این دانسته های دود بیاورم , اما در هر حال دود سیاه عنوان میکند که ویدمور میخواهد که همه آنها با هم یکجا جمع شوند و به همین خاطر بوده که حفاظهای صوتی را برداشته است .
این مسئله که در نوع خود بسیار جالب است , عملا نشان میدهد که ویدمور و دود سیاه در حال یکجور هدایت این افراد هستند تا آنها را به همان مسیری بیندازند که خودشان میخواهند .
از همین بابت است که افراد از همه جا بیخبر ویدمور، بیخود و بی جهت به دست دود نابود میشوند و ویدمور از حفاظهای صوتی مانند لابیرنتی استفاده میکند که در نهایت بناست افراد داوطلب با عبور از آن مسیر به سمت هدفی بروند که او میخواهد .
دود سیاه نیز در این بین چندان بی خبر از همه اتفاقات به نظر نمیرسد . او نیز به کمک این حرکت ویدمور شتافته و افراد نگون بخت اوشینک را در میان این لابیرنت, راهبری میکند .
در این بین بار دیگر سویر تصور میکند که همان کلاههایی که بر سر افراد بیرون جزیره میگذاشت را میتواند بر سر دود هم بگذارد . او تصمیم دارد که نگذارد دود سیاه وارد زیر دریایی شود و با تغییر جهتی ۱۸۰ درجه ای خود را در زمره هواداران دودسیاه نشان میدهد .
وقتی سویر به جک میگوید که برای جلوگیری از ورود دود به زیر دریایی او را به داخل آب بیندازد , به فکر فرو میرویم که آیا واقعا با این کار جلوی دود گرفته خواهد شد ؟!!
به هر حال از سویر توقعی بیش از این نیست . همان طور که در تحلیل اپیزود قبل هم گفتم , سویر بیش از آنکه استعداد فریب دادن داشته باشد مستعد فریب خوردن است .
در داستان بارها شاهد این هستیم که سویر به راحتی فریب میخورد .
نکته بسیار جالبی که در این بخش شاهدش هستیم , این مسئله است که بنا بود از هواپیمای آجیرا برای خروج از جزیره استفاده شود و با توجه به این که بمب گذاری شده بود بنا به استفاده از زیردریایی میگردد .
در این باره بخش خارج از تحلیل را مطالعه کنید .

خارج از تحلیل ۳ … رجوع به پست خارج از تحلیل .

جعبه موسیقی …

یادآوری ها در این بخش شکل مهمتری پیدا میکنند . زمانی که جان لاک در عالم بیهوشی از فشردن دکمه و باور داشتن صحبت میکند , میتوان فهمید که این حس از جایی در ضمیر ناخود آگاه او سرچشمه میگیرد .
با توجه به اتفاقات فلش سایدها دیگر میتوانیم با اطمینان بگوییم که آنچه برای افراد اوشینک در گذشته اتفاق افتاده است , با این که نباید منطقا اثری از آن در ذهنشان وجود داشته باشد , باعث شده که سرنوشت این افراد خود به خود به یکدیگر پیوند زده شود .
برای این که بیشتر به مفهوم این گفته پی ببرید , باید که ادامه داستان را دید و سعی میکنم در نتیجه گیری بیشتر به این مسئله بپردازم .
جک با این که کلمه به کلمه، با هذیانهای جان لاک تکانی میخورد , اما نمیتواند به وضوع دلیل این آشنایی ناخوداگاه واتفاقات مرتبط با اوشینک را در ذهنش معنی کند .
جک متوجه این مسئله شده که به شکل عجیبی اتفاقات زیادی در اطراف او و پرواز اوشینک ۸۱۵ در ارتباط است، اما مشخصا نمی تواند بفهمد که علت کجاست . او حتی حس قرابت بخصوصی با جان دارد , ولی نمیتواند دلیل آنرا متوجه شود .
با ورود کلیر به این بخش از داستان , میزان کنجکاوی جک در این باره بیشتر میشود , بخصوص زمانی که متوجه میشود که کلیر هم در آن پرواز همراه او بوده است .
در این بخش از داستان بیشتر با سرنوشت کریسشن آشنا میشویم . کریسشن دقیقا به همان صورتی مرده است که بار اول که داستان را دیدیم درگذشته بود . مصرف بیش از حد مشروبات الکلی …
از این حیث کریسشن سرنوشتی همسان با گذشته دارد . اما ممکن است متوجه شویم که در جزییات باز هم تفاوتهایی است .
کریسشن برای کلیر یک جعبه موسیقی به یادگار گذاشته است . جعبه ای که با این که به نظر من خیلی آشنا می آمد اما نتوانستم اثری از آن در داستان پیدا کنم . این جعبه مرموز که نه کلیر و نه جک چیزی از آن نمیدانند میبایست که در خود راز بزرگی را پهنان کرده باشد .
این راز نهفته در جعبه به نظر میرسد که باید ارتباط مهمی با کلیت داستان داشته باشد . چرا که در غیر این حالت نباید اصولا به شکل یک راز مطرح میشد .
زمانی که کلیر و جک در آینه این جعبه در یک چهارچوب قرار میگیرند , دوباره آن داستان مرموز آینه های داستان را برابرمان تداعی میکنند .
آنچه که من با چند نگاه به نظرم رسید نوعی تفاوت میان آنچه در آینه دیده میشود با واقعیت نمایی قهرمانان داستان است . این تفاوت آشکار نیست, اما وجود دارد . در این باره دقت زیادی شده اما دلیل منطقی و مشخصی برایش پیدا نشد .
اما نگاه کردن در آینه یک تاثیر بخصوص در جک به جا میگذارد . این که او به قرابت از یاد رفته خود با کلیر پی میبرد . این که او ناگاه به یاد این حقیقت می افتد که کلیر لیتلتون , کسی نیست جز خواهر خونی او ..
کلیر هم در ابتدا از این تغییر رویه جک از حالت رسمی به خویشاوندی متعجب است . مسئله این است که در هر صورت این یک حقیقت است . جک ناخواسته دارای یک خواهر شده است .
خواهری که نمیتواند نسبت به سرنوشتش بی تفاوت باشد .

نقطه فریب … !!!

بلاخره به سکانس زیردریایی رسیدیم . قبل از هر چیز باید گفت که این سکانس طولانی ترین سکانس تاریخ لاست است . اتفاقات این سکانس در حدی هیجان انگیز بوده که سازندگان هم قبل از به تمام کردن آن به سراغ سکانس بعدی نرفته اند . این سکانس نزدیک به ۱۵ دقیقه طول می کشد که شاید یک حد نصاب نمایشی برای سریالها هم به حساب بیاید .
با مشاهده وضعیت زیردریایی در لنگرگاه، میتوان به این نتیجه رسید که بر عکس گفته دودسیاه مراقبت خاصی از زیردریایی نمیشود. منظور دقیق من از مراقبت از زیردریایی جلوگیری از رسیدن افراد گروه دودسیاه به زیر دریایی است.
برنامه ریزی سویر مشخصا در راستای همان تفکریست که دود سیاه را احمقی بیش فرض نکنند و دست او را از رسیدن به زیردریایی کوتاه کنند . حال آنکه مشخص است که نه تنها دود سیاه که ویدمور هم علاقه خاصی به زیر دریایی ندارد , که اگر داشت همان سیستم حفاظتی را طوری مستقر میکرد که اصلا گروه دود سیاه به زیردریایی نرسند . اما در اینجا عملا عکس این را شاهدیم .
هیچ گونه تجهیزات پیشگیرانه ای در برابر افراد دودسیاه قرار ندارد و از طرفی هم میبینیم که دود سیاه در سوار شدن به زیر دریایی اصلا عجله ای ندارد , در حالی او به عنوان مشتاق ترین فرد باید پیش از دیگران سوار زیر دریایی شود .
افراد گروه داوطلبین و انصار با طناب سویر به داخل چاه زیردریایی میروند و این فرصت استثنایی را در اختیار دودسیاه میگذارند تا به روح جیکوب ثابت کند که حرفش درست بوده و آدمها را چقدر ساده میتوان فریفت .
افراد زیر دریایی هم کاملا در برابر این هجوم، منفعلانه عمل میکنند .
درواقع باید گفت که قرار نیست کار خاصی بکنند . در کل زیردریایی غیر از کاپیتان و یکی دو نفر دیگر , محافظی ندارد . البته این افراد هم به کتاب خواندن و کارهای دیگر مشغولند و کاملا غافل از این که ممکن است به زیردریایی حمله شود .
ایده سویر در باره این که سرانجام اسلحه را به سمت کاپیتان خواهد گرفت و او را وادار خواهد کرد که آنها را از جزیره خارج کند در اینجا کاملا عملی میشود .
اما باید یکبار دیگر سیر حوادث را در اینجا بررسی کرد .
باتوجه به این که همه افراد ویدمور دارای سیستم تماس بدون سیم بودند , به راحتی میشد که به افراد زیردریایی هم خبر داد که مراقب تهاجمات احتمالی به زیر دریایی باشند . اگر خاطر دوستان باشد در تحلیلهای گذشته عرض کردم که بر خلاف تصور ریچارد آلپرت , اولین وسیله ای که برای خروج مورد استفاده خواهد بود زیردریایی است . در بخش خارج از تحلیل ۳ کاملا در این باره توضیح داده ام که چرا اصولا استفاده از آجیرا برای خروج غیر ممکن است .
بنابر این اگر ویدمور میخواهد از خروج دودسیاه جلوگیری کند یک راه بیشتر ندارد و آن راه این است که یا زیردریایی را نابود کند و یا به هر ترتیب مانع حضور افراد داوطلبین و دودسیاه در آن شود .
در این مرحله از داستان به وضوح میبینیم که ویدمور کاملا در مسیری گام برداشته که به سوار شدن افراد به زیردریایی میانجامد و به نظر من این کار سهوی نیست .
به نظر میرسد که ویدمور با دودسیاه و یا بی دود سیاه همان نقشه او را دنبال میکند . آنچه در این نقشه میتوان دید این است که ویدمور و دودسیاه به خوبی منافع خود را میشناسند و عدم اطلاع داوطلبین از مسیر باعث میشود که به سادگی در دام فریبهای بی پایان این دو بیفتند .
قدر مسلم این مسیر همان مسیر بلوغ داوطلب نهایی است . مسیری که باید او طی کند تا آمادگی لازم را برای محافظت از جزیره پیدا کند . این از ابتدا هم که بحث داوطلبین پیش آمد متوجه شدیم که به جز داوطلب نهایی مابقی افراد در این مسیر قربانیانی بیش نیستند که باید طی یک زمانبندی مشخص تا آخر لاست یک به یک فدا شوند .

سویر به سادگی محافظ غرق در کتاب زیردریایی را خلع سلاح میکند و با استفاده از او به محل کاپیتان لعنتی میرسد و او را نیز مجبور به استارت کردن زیردریایی میکند . کاپیتان نیز به نوبه خود در همه موارد گذشته و حال زیردریایی وظیفه ای جز تسلیم ندارد و همان طور که در سال ۱۹۷۷ هم دیدیم کاملا مطیعانه به دستورات سویر گوش فرا میدهد .
گروه دوم افراد دودسیاه هم که شامل سعید, کلیر و کیت هستند به سمت زیردریایی به راه می افتند و به دنبال آنها جک و دود حرکت میکنند .
نکته بسیار بسیار جالب درست در همین جاست . طبق گفته سویر , جک باید دودسیاه را در آب بیاندازد . جالب اینجاست که دودسیاه خود شروع کننده مکالمه ایست که در نهایت منجر به داخل آب افتادنش است , درست قبل از این حرکت دودسیاه کوله پشتی جک را به او میدهد و با توجه به اتفاقات بعدی میتوان فهمید که چرا کوله پشتی برای او اهمیت داشته است . اما در این جا باید میخ محکم تری هم بر روی تابوت داوطلبین کوبید . چون بناست که جک سوار زیردریایی نشود و باید کاری کرد که او هم نهایتا به داخل زیردریایی برود .
با افتادن دودسیاه به درون آب , تیر اندازی گروه افراد ویدمور به سمت داوطلبین شروع میشود . باتوجه به این که در زمان شروع تیر اندازی , هنوز جک و سعید از داوطلبین بر روی اسکله هستند , میتوان به همان نظریه رسید که ویدمور هم برای جان این افراد ارزشی قائل نیست و تیر اندازی افراد ویدمور باید تا جایی ادامه یابد که تمام افراد وارد زیردریایی شوند .
دودسیاه نقش خود را به خوبی ایفا میکند و طوری شرایط را دربرابر جک و سویر به نمایش میگذارد که آنها واقعا تصور کنند که او را جا گذاشته اند و سرمست از این پیروزی دل انگیز ساحل را ترک کنند .
تیر خوردن کیت عملا باعث میشود که جک برای کمک به او مجبور شود به درون زیردریایی برود و با توجه به نگرانی ای که برای کیت دارد، وارد آن شود .
در اینجا تقریبا هم ویدمور و هم دود موفق شده اند که به خواسته خود برسند و کل داوطلبین را در یکجا گرد هم بیاورند . دودسیاه همان طور که به کلیر هم میگوید , به خوبی میداند که بنا نیست کسی از این زیردریایی جان سالم به در ببرد .

فناوری دودسیاه !!!

در ادامه سکانس طولانی زیردریایی و در زمانی که جک میخواهد به کمک کیت بشتابد , متوجه وجود بمبی ساعتی در کوله پشتی خود میشود . این بمب که محصولیست شکل گرفته از تجهیزات ویدمور و فناوری دود سیاه , کمتر از ۴ دقیقه وقت در اختیار حاضرین در زیر دریایی میگذارد تا آنرا ترک کنند .
این که چگونه دودسیاه توانست بمب ساعتی بسازد مسئله ای است که پاسخی برایش ندارم . به هر حال شاید او در اثر رابطه زیاد با سعید توانسته کمی از استعداد های او را به خود منتقل کند .
اما مسئله مهم دقیقا در جایی دیگر است .
ما در داستان بارها میبینیم که دود سیاه نمیتواند داوطلبین را به طور مستقیم بکشد . میدانیم که به هر دلیلی که ما تاکنون در نیافته ایم , دودسیاه با کشتن داوطلبین امکان خروج از جزیره را از دست میدهد و هر چند که مطمئنیم که برای خروجش نباید داوطلبی باقی مانده باشد اما نباید آنها را به دست خود بکشد.
سوال من اینجاست که فرق بمب ساعتی گذاشتن در کوله پشتی جک و یا شلیک مستقیم گلوله در کجاست ؟
چه فرقی میکرد که مثلا داوطلبین با شلیک مستقیم گلوله بمیرند و یا توسط بمب . در هر صورت دودسیاه عامل این مسئله بوده و اگر مسئله این بود که با دست خود (مثلا با چاقو.. مثل جیکوب ) آنها را نکشد , چرا این ایده را درباره جیکوب استفاده نکرد ؟
چرا به فکر نیفتاد که در مقر جیکوب هم بمب بگذارد ؟
یا این که با استفاده از یکی از سلاحهای دور زن که در جزیره هم بارها وجودشان را دیده ایم , اقدام به کشتن جیکوب نکرد ؟
پاسخ این سوال را به آسانی نمیتواند داد . این نحوه کشتن برای دود سیاه نمونه یک پارادوکس بزرگ است .
با این روال میتوان به این نتیجه رسید که هیچ چیز در این داستان تا کنون قاعده مند نبوده است .
در جایی داوطلبین را نمیتوان کشت و در جایی دیگر میتوان کشت . در جایی باید سالها نقشه چید تا فردی مثل جیکوب به دست بنجامین کشته شود و در جایی دیگر میتوان بمب ساعتی ساخت و همه را منفجر کرد .

سوگ سعید …

جک تصور میکند که با توجه به اتفاقی که در بلک راک برای او و ریچارد افتاد , در اینجا هم بمب منفجر نخواهد شد . اما ظاهرا داستان به این ترتیب است که آنها خودشان قادر به کشتن خودشان نیستند . به این مفهوم که در اینجا اراده مهم است و آنها با اراده خود نمیتوانند کشته شوند ولی با اراده دود سیاه این امکان وجود دارد .
گفته جک درباره سوء نیت دودسیاه نسبت به آنها کاملا صحیح است . دود سیاه همان طور که در تمام تحلیلها ی گذشته هم ذکر شد , تا زمان زنده بودن داوطلبان نمیتواند جزیره را ترک کند .
سعید با توجه به تجربیاتی که در مدت کوتاهی که با دودسیاه بوده کسب کرده است، دست به عملی میزند که روال داستان را از چیزی که تا کنون بوده وارد مسیری دیگر میکند .
داستان سعید تقریبا از ابتدای این فصل در مجرایی جدید افتاد . بنا به دستور احتمالی جیکوب به دوگان , سعید به عنوان عنصری که در حال هر چه تاریک تر شدن است باید کشته میشد و توسط محافظین معبد به رهبری دوگان به قتل رسید .
اما سعید دوباره زنده شد و زنده شدنش را دوگان کاملا مرتبط با تاریک تر شدن قلب او دانست . درک دوگان در این باره صحیح بود . در اپیزود غروب آفتاب دیدیم که سعید چگونه مسیر دودسیاه را برای قتل عام افراد معبد هموار کرد .
تاریکی قلب سعید در زمانی که فرامین دود را یکی پس از دیگری اجرا میکرد , نمود بهتری پیدا کرد و اوج آنرا میتوان در زمان حمله کلیر به کیت مشاهده کرد .
اما این روال که تا زمان صحبت با دزموند هم همچنان ادامه داشت , پس از آن بنای تغییر گذاشت . سعید بعد از این گفتگو دزموند را نکشت و ادامه مسیرش به همین نقطه ای رسید که حاضر شد جان خود را برای دیگر داوطلبین فدا کند و بمب را همراه با خود منفجر کند .
با مرگ سعید یکی از جذابترین شخصیتهای داستان حذف شد .
شخصیت سعید با تمام پستی و بلندی هایش همواره جذاب و کارشده بود . او در اوج خباثت هم شخصیتی جذاب داشت که با بازی نووین اندروز , بسیار هم جذاب تر شده بود . سعید در فصول اولیه داستان , همواره در راه کمک به عمق داستان بود و لحظاتی که خلق کرد را بی اغراق میتوان در زمره بهترین لحظات لاست در نظر گرفت .
در فصل ششم اما سعید به تیرگی گرائید , اما در عین تیرگی هم تلاش کرد به خواسته دوگان عمل کند و با شمشیر دودسیاه را هدف قراردهد .
در سکانس زیردریایی به نظر میرسد که سعید به نوعی خودآگاهی دوسویه رسید .
اول اینکه دریافت ادامه کارش شاید برای خودش هم مفید نباشد و اینکه او تنها همین فرصت را برای مرگی موثر در داستان پیش رو دارد .
دوم اینکه سعید دریافت که جک همان فردیست که در نهایت خواهد ماند و این را در زمانی که محل دزموند را به او گفت , ذکر کرد .
عملیات فداکارانه سعید فرصتی را در اختیار بقیه افراد گذاشت تا بتوانند از این قفس زیر آب بگریزند . سعید با این اقدام آخرین حرکت قهرمانانه خود را در داستان انجام داد و هم وجود خود را از پلیدی های دودسیاه پاک کرد و هم توانست جان حداقل چهار نفر از دوستان سه ساله اش را از این قتلگاه نجات دهد .
با مرگ سعید خط بطلانی نیز بر حضور احتمالی او در جایگاه داوطلب نهایی، کشیده شد و فکر میکنم مرگ قهرمانانه سعید پاسخی باشد برای تمام کسانی که میگفتند که سازندگان لاست قصد دارند با نمایش حالات سعید , ماهیت مسلمان بودن او را به چالش بکشند .
سعید در هر جایگاهی که بود و با تمام اقداماتی که انجام داد و من به خیلی از آنها انتقاد داشتم , با مرگی خوب از داستان خارج شد . با مرگی که شایسته سعید بود .
با انفجار بمب در قسمت جلویی زیردریایی , مشخص شد که اگر افراد به انتظار فرضیه جک مبنی بر عدم انفجار بمب مانده بودند , به احتمال زیاد همه شان کشته میشدند .

پایان خلبان کارکشته …

فرانک لاپیدوس هیچ گاه در داستان شخصیت اصلی نبود . اما تاثیر او را در فصل چهارم داستان هیچ کس نمیتواند ندیده بگیرد . مدیریت او بر شرایط بحرانی در هلیکوپتر توانست باعث نجات هفت نفر از افراد داستان شود .
فرانک را همه دوست داشتیم .
شخصیت جذاب و مطمئن او همیشه مورد توجه بود و با این که جز همراهی قهرمانان اصلی کار خاص دیگری نمیکرد اما به شخصه علاقه خاصی نسبت به فرانک داشتم .
فرانک از زمانی که با گروه اولیه ویدمور وارد داستان شد , خود را در مسیری انداخت که پایانش درست همین جا بود .
در یک زیردریایی منفجر شده در ته آب .
فرانک در زمان مرگ هم یک کاپیتان بود و با توجه به این که خلبان دیگری در جزیره وجود ندارد , با مرگ فرانک پرواز با هواپیمای آجیرا را باید به فراموشی سپرد .
البته در صورتی که دودسیاه در فرصتهای فراغت در جزیره در زمینه کلاسهای پرواز CPL A Class اقدام نکرده باشد .

جین , سان و دیگر هیچ …

رسیدن جین و سان به همدیگر با یک پروسه بسیار پیچیده که شاید هنوز هم به وضوح نتوان گفت که چه بود , صورت گرفت . سان در این راه بخصوص اقدامات مختلفی کرد و از همین بابت بود که در فصل پنجم همراه دودسیاه شد .
جین نیز در سال ۱۹۷۷ به مدت سه سال در جزیره ماند و در زمان خروج جان لاک سعی کرد تا با فرستادن حلقه اش برای سان , او را از بازگشت به جزیره منصرف کند .
اما هیچ کدام از اینها سبب نشد که سان به جزیره نیاید و البته بنجامین هم دقیقا برعکس ایده جین را به سان انتقال داد . بنجامین از حلقه به عنوان دلیلی بر زنده بودن جین استفاده کرد .
اما هر چه که بود سرنوشت در داستان بر این مبنا بنا نهاده شده بود که بار دیگر این زن و شوهر کره ای و جذاب همدیگر را در داستان ببینند و پس از آن بدرود حیات گویند .
با بیهوش شدن سویر عملا جک مسئول بیرون بردن او میشود و قبل از آن هم هارلی کیت را بیرون میبرد .
حس جک در این که به صورت ندید حس میکند اندازه سوراخی که در اثر انفجار ایجاد شده قابل رفت و آمد است, در نوع خود جالب است .
سان در میان فلزات زیردریایی گرفتار شده و فرصت زیادی هم برای نجات نیست . جین جک را ترغیب به رفتن میکند و حقیقت هم اینست که نمی توان در این شرایط منتظر بود .
جک با تمام غمی که از مرگ احتمالی سان و جین دارد به همراه سویر , زیر دریایی را ترک میکند .
جین آخرین گامها را در اثبات وفاداری و علاقه اش به سان انجام میدهد و قرار را بر فرار ترجیح میدهد .
حس تراژیک ناشی از مرگ سان و جین در کل سریال فقط با لحظه مرگ چارلی قابل مقایسه است . با این تفاوت که چارلی قدم در یک فرایند مرگ خود خواسته گذاشت و هنوز همه قهرمانان دیگر داستان باقی بودند . اما جین و سان خود بنای کشته شدن نداشتند و گرفتار یک دام از پیش طراحی شده شدند که در یک سو آن ویدمور و در سوی دیگرش دود سیاه , انتظار مرگ آنان را میکشیدند .
لحظه جدایی نهایی سان و جین بسیار زیبا پرداخت شده وبا غرق زیردریایی همزمان شه بود که این حس اندوه را در بیننده به اوج میرساند .
مرگ سان و جین , سریال مرگها را در این اپیزود به پایان میرساند .
با مرگ این زوج کره ای تعداد داوطلبین بازمانده به ۳ نفر رسید که با توجه به گفته سعید میتوان تصور کرد که داوطلب نهایی کسی جز جک نیست . این اپیزود بیشترین تعداد مرگ قهرمانان داستان را تا این جا به نام خود ثبت کرد و از این حیث باید آنرا در ردیف اپیزود زیبای Looking Glass گذاشت . با این وجود هنوز حس میکنم که آن اپیزود با مرگ چارلی همچنان از اپیزود Candidate پیشی میگیرد .

خارج از تحلیل ۴ … رجوع به پست خارج از تحلیل .

کاش باورم میکردی …

جک اکنون دلیل عدم موافقت جان لاک را با عمل میداند . جک میداند که جان سعی در مجازات خود دارد . جان اعتراف میکند که عامل اصلی شرایطی است که پدرش در آن به سر میبرد .
او به وضوح میگوید که پدرش کسی بوده که او بیش از هر کس دیگری در جهان دوست داشته !!!
آیا منظور جان لاک همان آنتونی کوپر است که با سواستفاده از مادر سویر باعث نابودی خانواده فورد شد ؟
جواب این سوال هنوز روشن نیست .
اما به نظر میرسد که هنوز بخش مهمی از حقیقت مشخص نیست و برای گرفتن پاسخ باید منتظر ماند .
جان همچنان برای پاسخ دادن به جک با خویش درگیر است .
جان که یکبار در دنیایی دیگر در جزیره سقوط کرد و از معلولیت نجات یافت , به نظر میرسد که اکنون هم در جزیره جک سقوط کرده است . جزیره ای که سرانجام باعث بهبود او خواهد شد .
جان خود را مقصر در وضعیت پدرش میداند و از همین بابت تصور میکند که باید این غم را تا انتهای دنیا با خود همراه کند .
جان لاک در دنیای واقعی , فاقد آن شجاعتیست که در جزیره داشت . او حتی نمی خواهد احتمال بهبودی خود را در نظر بگیرد و زندگی خود را تغییر دهد و این به خودی خود نشان از ضعف او در تصمیم گیری دارد .
جان به خوبی میداند که پدرش در مسیری بدون بازگشت است . اما قدرت این را ندارد که خود را از این مسیر جدا کند یا اگر بخواهم بهتر بگویم , فعلا این قدرت را ندارد .
جک تمام تلاش خود را میکند که او را متوجه این موضوع کند که او چاره ای جز ادامه زندگی ندارد .
جک در این جا از همان جمله آشنایی استفاده میکند که جز او و جان برای کسی دیگر مفهومی ندارد و هر دو اینان در جایی از ضمیر ناخودآگاهشان با این جمله آشنا هستند .
کاش باورم میکردی …
این جمله جان را به فکر فرو میبرد و شاید برای جان هم زمانی رسیده که بتواند وقایع جزیره را به خاطر بیاورد .
اما او آیا میتواند چیزی بیشتر از تا زمان مرگ خود به دست بنجامین را به یاد داشته باشد ؟
پاسخ این سوال مفاهیم عجیبی را در ذهن من تداعی کرد . اما در این باره فعلا سکوت میکنم تا ادامه داستان را ببینیم .

ساحل نجات …

هوا تاریک شده است و جک توانسته سویر را هم به همراه خود به ساحل برساند . به نظر میرسد که سرعت تاریک و روشن شدن هوا بالا رفته است .
به هر حال بلافاصله هم شاهد رسیدن هوگو و کیت هستیم که دیگر تنها بازمانده های گروه زیردریایی هستند .
اندوه یاران را حدی نیست , اما این مسیری بود اجتناب ناپذیر .
همچنان میدانیم که باز هم شاهد مرگهای دیگری خواهیم بود و همچنان میدانیم که باید در انتظار وقایع مرگ آور دیگری در داستان بود .
جک هر آنچه میتوانست برای افراد زیر دریایی کرد و سویر برای چندمین بار زندگی خود را به جک بدهکار شد . البته سویر هم مشخص نیست که شرایط مساعدی پیدا کند و اگر هم پیدا کند , باز تصمیماتی نظیر چیزی که دیدم خواهد گرفت .
جک از گروه فاصله میگیرد و حضور تنهای او در کنار ساحل شاید نشانه ای باشد از تنهایی نهایی او در زمانی که به تنهایی در جزیره خواهد ماند …
کیت با این که در میان داوطلبین نیست اما همچنان شانس زنده ماندن دارد . به نظر میرسد که برای کیت برنامه ای غیر از داوطلب بودن در نظر گرفته شده است .
آیا ممکن است که او هم به همراه جک در نهایت در جزیره بماند ؟
باید صبر کرد و دید …

او حس میکند !!!

به معنا دار ترین بخش داستان رسیدیم . خیلی از جوابها درست در انتهایی ترین و کوتاه ترین سکانس این اپیزود است .
دود سیاه نمیداند که چه بر سر سرنشینان زیردریایی آمده … اما به کلیر میگوید که زیردریایی غرق شده اما همه افراد داخل آن نمرده اند .
برای او مهم نیست که لاپیدوس و یا کیت مرده اند با نه !!
دود سیاه به وضوح حضور داوطلبین را احساس میکند . او با وجود داوطلبین هیچ گاه آزاد نیست . جیکوب به دست بنجامین لاینوس و با توطئه دود سیاه کشته شد . اما حقیقت این است که یک مانع از برابر دود کنار رفت و اکنون او با پنج مانع روبرو بود .
با مرگ سعید و سان و جین , دو داوطلب دیگر از لیست کم شد . اما مسئله بر سر این است که به نظر میرسد که دود سیاه برای خروج از جزیره بیش از این که نیاز به وسیله داشته باشد نیاز به مجوز دارد .
این مجوز در زمان حضور جیکوب میتوانست توسط او صادر شود , اما در این زمان فقط با مرگ همه این اجازه صادر میشود . نیازی نیست که دود سیاه مرگ افراد را ببیند . او آزادی خود را احساس میکند .
او مردن و یا نمردن افراد زیردریایی را ندیده , اما با توجه به این که هنوز آزاد نیست میداند که هنوز داوطلبانی زنده مانده اند .
با مرگ همه داوطلبین دود از “قید” جزیره خلاص میشود و مهم نیست که به کجا برود . او زمانی که از این قید خلاص شود نیازمند وسیله نیست .
او نیاز به کشتی و هواپیما ندارد . او در زمان آزادی مانند یک روح وسوسه گر و نابود کننده است , او در زمان آزادی یک شیطان کامل است و در این صحنه دود سیاه هنوز در بند است .

چیزی که باید از ابتدا در مورد دربند بودن دودسیاه در نظر میگرفتیم این است که او نباید از همان قواعدی پیروی کند که در مورد انسانها صدق میکند .
دودسیاه به دنبال تکمیل کردن کار ناتمامش میرود و فکر میکنم که این کار یا نابود کردن ویدمور و دار دسته اش است و یا رفتن به سراغ داوطلبین باقی مانده تا کار آنها را به تمام برساند .
فکر میکنم مورد دوم ارجعیت دارد .

نتیجه گیری …

اپیزود داوطلب یکی از تراژیک ترین اپیزودهای تاریخ لاست بود و شاید بتوان از دیدگاه خاصی گفت که تراژیک ترین آنان ..
در این اپیزود بلاخره دود سیاه نیت نهایی خود را مشخص کرد ودیدم که او قصدی جر نابودی همه این داوطلبین ندارد .
دوستانی در تحلیل اپیزود قبل به بنده تاختند که برداشت سوئی از نیت دود سیاه دارم و خوش بختانه بلاخره دودسیاه نیت اصلی خود را نشان داد . همان طور که بارها گفته شد , دود سیاه تا آزادی کامل یک راه بیشتر پیش رو ندارد .
” نابود کردن کلیه داوطلبان”
دودسیاه در این راه حتی ممکن است توانسته باشد ویدمور را هم بفریبد . این مشخص نیست اما همکاری آشکار ویدمور در کشتن داوطلبین در این جا بسیار معنی دار به نظر می آید . ویدمور که در این اپیزود به دفعات میتوانست جان داوطلبین را از مرگ نجات دهد و مانع از وارد شدن داوطلبین به زیردریایی شود , عملا با روالی که پیش گرفت باعث شد تا آنها تا آخرین نفر وارد زیردریایی شوند و در نتیجه باعث کشته شدن دو داوطلب و دو نفر دیگر شد .
دود سیاه گرچه کاملا به خواسته اش نرسید اما باز هم دونفر کمتر .. بهتر ..
بار دیگر مشخص شد که به احتمال قوی جک نماینده نهایی است . گفته سعید در لحظات قبل از مرگ خود شاهدی بر این مدعاست . باتوجه به افراد باقی مانده هم باز میتوان همین نظریه را تائید کرد . سویر و هوگو به هیچ عنوان دارای شاخص های رهبری نیستند و تنها کسی که میتواند تمام پارامترها را در خود جمع کند جک است .
زنده ماندن کیت هم در این بین بی مفهوم نیست .
این که داوطلبین میمیرند و کیت زنده میماند میتواند ایجاد کننده معنی جدیدی در داستان باشد . اکنون از گروه طرفداران جیکوب تنها ۷ نفر دیگر باقی مانده اند . جک, هوگو , ریچارد , مایلز , بنجامین و البته با حضور سویر و کیت , میتوان گروه را هفت نفری در نظر گرفت .
مسلما کلیر را بعد از ۳ بار جا گذاشتن به سختی بتوان در این گروه جای داد و از طرفی سویر و کیت هم بعید به نظر میرسد که دیگر همراه دود شوند , خصوصا که دیگر میتوان گفت که راه خروج از جزیره هم بسته شده است .
بخش فلش سایدها در داستان به نظر من همچنان از زیباترین قسمتها در فصل ششم است .
برخوردهای جک و جان که در این زمان هم ادامه دارد هیچ وقت خالی از لطف نیست . موضوع اعتقاد همچنان از مسائل بنیادی داستان در هر دو زمان است .
وضعیت پدر جان لاک یکی از معماهاییست که بسیار پیچیده به نظر میرسد . با توجه به علاقه جان به پدرش و جستجوی سویر برای یافتن آنتونی کوپر , نمیتوان به قطعیت در این باره حرفی زد .
با مشخص شدن دلیل معلولیت جان لاک جالب است که میبینیم بر عکس روزگار قبل این بار جان هم خودش را معلول کرده و هم پدرش را فلج کامل .
مسیر تصمیم گیری جان برای عمل شدن توسط جک و در نهایت عمل و بهبودی او میتواند بار معنوی و مفهومی بزرگی برای بخشهای نهایی داستان باشد .
با مرگ سعید , جین , سان و فرانک و تصمیم دودسیاه برای تکمیل کارش باید منتظر مرگهای دیگری بود .

امیدوارم که این تحلیل نیز مورد توجه علاقمندان قرار گرفته باشد .
فرخ

با تشکر ویژه از Rashno عزیز بایت ویراستاری این تحلیل .

قوانین : با توجه به عدم رعایت کپی رایت توسط برخی افراد , هر گونه کپی از این مطالب منوط به کسب اجازه مستقیم از نویسنده خواهد بود .

خارج از تحلیل …

با سلام مجدد ..
با توجه به این که برخی دوستان از اضافه شدن بخش خارج از تحلیل به کل تحلیل رضایت نداشتند , تصمیم بر این شد که از این پس بخش خارج از تحلیل با توجه به ماهیت انتقادی اش در پستی جداگانه در همان تاپیک تحلیل پیگیری شود .

۱٫ سرعت عمل دود سیاه !!

اپیزود نهم فصل چهارم را به خاطر بیاورید .بنجامین لاینوس در زیر خانه اش به احضار دودسیاه پرداخت . دود سیاه در فاصله ای که احتمالا اگر از حدود حصار ها هم در نظر بگیریم بیش از ۲ کیلومتر را در کمتر از چند دقیقه پیمود و به محل خانه بن رسید .
در اپیزود چهارم همین فصل هم نمونه دیگری از حرکت دود سیاه را در فضای جزیره شاهدیم .
با توجه به محدود بودن فضاها در جزیره هایدرا هیچ فاصله ای را نمیتوان یافت که برای دودسیاه بیشتر از ۱۰ تا ۲۰ دقیقه طول بکشد .
حتی اگر این فاصله دو کیلومتر باشد .
ضمن این که با مقایسه شرایط مختلف در هایدرا , اشکالاتی در وضعیت این جزیره نمودار شد که در یک تاپیک جداگانه که همزمان با تحلیل ارائه خواهد شد به شکل مفصل تر به آن خواهم پرداخت .

۲٫ تکنسین یا جراح !!!

برنارد در این سکانس همچنان که از قبل هم میدانستیم یک دکتر دندان ساز است . با توجه به کاری که برنارد در حال انجام آن است میتوانم بگویم که برنارد یک سازنده پروتز های دندانی و در حقیقت متخصص در امر پرسلن است . اگر با دندان سازی آشنا باشد و یا تحقیقی در این باره انجام دهید متوجه خواهید شد که پزشکان دندان و دهان به دو دسته تقسیم میشوند .
اولین دسته همان دکترهای عمومی دندان هستند که به آنها مراجعه میکنیم و تخصصشان ساخت پروتز است و معمولا این گروه دندان پزشکان جراحی نمی کنند .
دومین گروه متخصصین جراحی دهان و لثه و فک هستند که این گروه معمولا فعالیتهای گروه اول را هم انجام میدهند .
هر دوی این گروهها معمولا در دندان سازی به شکل لابراتواری آن هیچ تخصصی ندارند و امور ساخت دندان به تکنسینهایی سپرده میشود که کارشان پرسلن و ساخت پروتز است .
با توجه به اطلاعات بالا برنارد را در حال تراش یک قالب گچی میبینیم . اگر کسی یکبار در عمرش به دندان سازی مراجعه کرده باشد با دیدن کاری که برنارد در حال انجام است به او خواهد خندید .

عکس ۱ مربوط به عملی که برنارد در حال انجام آن است .

قالب گچ سفید که در دست برنارد دیده میشود در واقع یک قالب فک روبرویی است . این قالب برای این از فک روبرویی گرفته میشود که دندان ساز بتواند با داشتن آن وضعیت دندانهای فط مخالف را با دندان ساخته خودش بسنجد .
این قالب هیچ گاه نیاز به کاری که برنارد در حال انجام آن است ندارد . برنارد با توجه به کاری که انجام میدهد باید یک تکنسین لابراتوار دندان سازی باشد ونه یک پزشک و اگر یک پزشک است نباید در حال تراش قالب باشد .
اگر برنارد دکتر لابراتوار باشد هیچ گاه نمی تواند عمل دهان جان لاک را انجام داده باشد .
برنارد به نظر من در این صحنه فقط در حال یک نوع بازی است .

۳٫ آجیرا بدون قابلیت پرواز !!!

هر هواپیما برای این که بتواند بدون مشکل پرواز کند باید جلوی ورود هوای خارج هواپیما را به داخل بگیرد . هواپیماهای مسافربری بیش از دیگر هواپیماها باید این قائده را رعایت کنند چون در سطحی پرواز میکنند که فشار هوا کشنده است .
هواپیمای آجیرا نیز از این قاعده مستثنی نیست . جدای از همه صدماتی که ممکن از حین فرود خورده باشد یک مشکل در آجیرا وجود دارد که میتوان گفت که لاینحل است .

ملاحظه بفرمائید .

عکس ۲ … لحظاتی پس از سقوط آجیرا …


ملاحظه میکنید که در اثر ضربه وارده شیشه جلوی هواپیما خورد شده و کمک خلبان با ورود شاخه های درخت به داخل کشته شده است .
با توجه به شکستن این شیشه که با ضخامت زیاد فقط برای جلوی هواپیما طراحی میشود ع به هیچ عنوان امکان کنرل فشار هوا نیست و تعویض این شیشه هم کار آسانی نیست . هم متخصص و هم لوازم یدکی (شیشه فابریک) را می خواهد .
اصولا هواپیمایی در این استاندارد و با موتور جت با شیشه شکسته نمی تواند پرواز کند .
گزینه هواپیمای آجیرا از ابتدا هم که مطرح شد منتفی بود .

۴٫ یک مقایسه !!

همه دوستان اپیزود مرگ چارلی را به خاطرشان هست . یادتان هست که با شکستن شیشه چطور آب وارد فضای اتاقک شد .
اصولا آب به آن شکل نمیتواند وارد فضایی شود که داخلش هوا هست . مخصوصا اگر هوا راه خروج نداشته باشد اصلا آب هم نمیتواند به راحتی وارد شود و این عمل ممکن است زیادتر از چیزی که دیدیم به طول بینجامد . در آن اپیزود دیدیم که آب از تمام فضای شیشه شکسته به داخل آمد و مشخص نیست که هوا از کجا خارج شد .
در اپیزود داوطلب نیز شاهد صحنه ای به همان شکل هستیم . اما این بار آب آرام آرام وارد زیر دریایی میشود .
به نظر من نمونه زیر دریایی در این اپیزود نمونه منطقی تری بود .
حال آنکه اگر افراد داخل زیردریایی درب ورودی آن بخش را میبستند . ممکن بود بتوانند از غرق زیردریایی جلوگیری کنند و آب وارد قسمتهای دیگر نشود .
البته با توجه به زمان کم و غافلگیری نمی توان توقع چنین حرکتی را داشت .

امیدوارم که این بخش هم مورد توجه دوستان و علاقمندان قرار گرفته باشد .

VN:R_U [1.9.20_1166]
Rating: 10.0/10 (1 vote cast)
تحلیل وقایع اپیزود چهاردهم فصل ششم لاست (The Candidate) , 10.0 out of 10 based on 1 rating

نوشته ای از Farrokh \\ tags:

نوشتن دیدگاه

شما باید برای ارسال نظر وارد سایت شده باشید سپس نظر خود را ارسال نمایید .

2 visitors online now
0 guests, 2 bots, 0 members
Max visitors today: 3 at 01:35 am IRDT
This month: 18 at 04-23-2024 12:23 pm IRDT
This year: 76 at 02-01-2024 11:45 am IRST
All time: 194 at 01-11-2023 01:11 pm IRST