با سلام خدمت همه دوستان
موضوع این تاپیک مدتها بود که در ذهنم شکل گرفته بود . اما خوب نیاز به مدارک معتبر تری برای ارائه بود . خوشبختانه اتفاقات اپیزودهای دکتر لاینوس و شمارش از بینهایت , چرخه ای رو کامل کرد که بتوان بهتر و مشخص تر دراین باره صحبت کرد .
برای اینکه بتوانیم نتیجه گیری درست تری انجام بدیم باید به گذشته جزیره برگردیم و ابتدا به سرگذشت کشتی بلک راک بپردازیم , چون در واقع بنیاد جریان اونجا شکل می گیرد .
Black Rock
کشتی بلک راک یکی از موضوعات پر مسئله در داستان لاست است . با این که در اپیزود شمارش از بی نهایت سعی شد تاریخ این کشتی مشخص و ارتباط آن با جزیره معلوم گردد اما نتیجه حاصله چیزی نبود که بتواند علاقمندان را راضی کند . به برخی از دلایل این عدم رضایت در تاپیک تحلیل جامع این اپیزود پرداختم . اما چیزی که موضوع حال حاضر بحث این تاپیک است باز میگردد به اتفاقی که باعث شد کشتی بلک راک به جزیره برسد .
بنا به آن چیزی که در اپیزود مذکور دیده میشود کشتی بلک راک در یک شب طوفانی در یک شرایط خاص به جزیره رسید . با وجود شرایط غیر منطقی , فرود در جزیره امریست مسلم . اما ما در اپیزود دیگری از لاست یعنی اپیزود ۱۶ فصل پنجم , همین کشتی را میبینیم که در نزدیکی ساحل لنگر انداخته !!!
یکبار دیگر زمان خروج بلک راک را از پورتموث بنا به مستندات داستان (حراجی) یعنی سال ۱۸۴۵ و زمان رسمی اعلام گمشدن آن توسط دریاداری انگلستان در سال ۱۸۸۱ را در نظر بگیرید . در این بین میدانیم که کشتی در سال ۱۸۶۷ در تنریف قناری نیز لنگر انداخته بود .
تا این جای کار یک دوره ۳۶ ساله نامشخص برای بلک راک وجود دارد . تاریخی که در داستان اعلام میشود و تاریخ داستان واقعی بلک راک . زمانی که مدتها پیش متوجه این اختلاف زمانی شدم با خودم فکر کردم که چرا باید در داستان لاست ما زمان را چیزی خلاف واقع ببینیم . همه میدانیم که سازندگان در این باره به اندازه کافی بررسی کرده اند و بعید به نظر میرسد که این موضوع در اثر یک گاف اتفاق افتاده باشد . پس دلیل چیست ؟
با این که موضوع تاپیک بناست چیز دیگری باشد اما ناچاریم که این موضوع را مشخص تر از قبل کنیم . چرا که در ماجرایی که پیش رو داریم تاثیر مستقیم دارد .
طبق بررسی هایی که انجام دادم سه دلیل میشود برای این ماجرای عجیب در نظر گرفت .
۱- کشتی بلک راک در سال های ۱۸۴۵ تا ۱۸۸۱ به جزیره رفت و آمد داشت . به این مفهوم که کاپیتان کشتی یا صاحب آن با جزیره به نحوی در تماس بود که افرادی را بنا به خواست جیکوب به جزیره منتقل میکرد . برای این ایده مستند مهمی وجود دارد . کشتی بلک راک همان طور که گفتم در ساحل جزیره در زمان گفتگوی مرد سیاه پوش و جیکوب در اپیزود ۱۶ فصل پنجم دیده میشود و این میتواند یکی از همان زمانهایی باشد که کشتی به جزیره رفت وآمد میکرده است . جیکوب می گوید که افراد مختلفی را قبل از سقوط بلک راک در جزیره به آن محل آورده است و میتوان بلک راک را عامل این آمد و شدها دانست . همان طور که بعدها در دارما ما چنین چیزی را به واسطه یک زیردریایی شاهدیم . اما این که ما در سال ۱۸۶۷ هم باز بلک راک را در حال رفتن به حدود جزیره میبینیم و بعد از ۱۴ سال گم شدن آن اعلام میشود را میتوان به مشکلات ارتباطی دنیای آنروز مرتبط دانست . چیزی که قطعیت دارد اینست که کشتی از تنریف در سال ۱۸۶۷ به سمت سیام حرکت کرده و بنا به اطلاعات موجود بعد از عبور از کناره آفریقا و بدست آوردن بردگان لازم آنها را به مقصد سیام و یا گینه نو یا اندونزی حمل میکرده و در آن محل با طلا تعویض کرده به مسیر بعدی خود میرفته است .
دلایلی عنوان میشود که کشتی بلک راک باری داشته که نوعی فلز یا طلا یا را شامل میشده . باید گفت که این نظریه در این جا صدق نمی کند . چرا که زمانی که بلک راک به جزیره میرسد پیش از آن است که توانسته باشد بردگان را با فلز قیمتی و یا طلا معاوضه کند و ما همه بردگانی که حکم سرمایه را برای صاحب کشتی داشته اند را در زمان فرود آن در جزیره میبینیم . پس قاعدتا نمی توانسته به گینه نو و یا اندونزی رسیده باشد که طبق اخبار رسمی دریاداری هدف اصلی ماموریت کشتی بوده است .
اما اخبار ناپدید شدن کشتی طبق سیاست آن زمان انگلستان که مبتنی بر نوعی پرده پوشی بوده تا سال ۱۸۸۱ به تاخیر افتاده . مانند اخبار نابودی کشتی بونتی که ۵۸ سال بعد از نابودی اش در سال ۱۷۹۰ در سال ۱۸۴۸ هنوز جزو رازهای سر به مهر وزارت دریاداری انگلستان محسوب میشد .
۲- کشتی به همین روالی که دیدیم بعد از سال ۱۸۶۷ به جزیره میرود . البته دلیل آن همان بردن آدمها به جزیره است . افراد بر اثر حادثه و چیزهایی که دیدیم کشته میشوند .کتاب معاون ناخدا به شکلی که در ادامه خواهد آمد از جزیره خارج میشود و زمانی درحدود سال ۱۸۸۵ در میان اشیا دزدان دریایی در ماداگاسکار پیدا میشود . در نتیجه عجیب نیست که خبر رسمی ناپدید شدن آنرا در سال ۱۸۸۱ اعلام کرده باشند .
۳- این دلیل درواقع همان اتفاقی است که برای افراد اوشینک می افتد . به این مفهوم که کشتی در یکی از پنجره های مختلف جزیره می افتد و از جزیره سر در می آورد . اما عوارضی ایجاد میشود . کشتی در طول زمان جا به جا میشود . این که دقیقا چه بر سر افراد آمده است و افراد در چه زمانی وارد جزیره شده اند را به راحتی نمی توان فهمید . اما چیزی که مهم است این است که زمانی که کتابچه معاون ناخدا به دست دریاداری انگلستان رسید آنقدر از این جریان تعجب کرد که از همان سال تا کنون اسراری از کشتی را محرمانه نگاه داشته است .
نتایج اولیه
با توجه به اطلاعات و البته ۳ راهی که ممکن بوده برای بلک راک وجود داشته باشد , میتوان به اولین دست یافته ها درباره بنیاد دارما رسید .
تجارت برده در سال ۱۸۰۷ توسط دنیای آنروز ممنوع شده بود . اما هنوز گروههایی از کشتی های انگلیسی به این شغل اشتغال داشتند . تا زمانی که در سال ۱۸۳۳ دریاداری انگلستان رسما برده داری را ممنوع اعلام کرد .
بازرگانانی که در این تجارت بودند به سختی می توانستند محل درآمد جدیدی برای جایگزینی پیدا کنند . مهمترین این گروهها گروه تجارت بریتانیا بود , مشهور به تاجران دنیای جدید , این گروه در آن زمان دارای حدود ۱۶ کشتی مشتمل بر تعدادی کشتی بزرگ و کرجی و ناوچه بوده است که همه به نوعی در این تجارت جدید (تجارت برده) فعال بوده اند . در این بین ماگنوس هانسو توانست کاسبی جدیدی برای خود بیافریند . البته این کاسبی هیچ گاه علنی نشد . رفت و آمد های ماگنوس هانسو به جایی نامشخص توانست برای او درآمد مناسبی ایجاد کند .
توجه داشته باشید که در هیج جایی اشاره نشده که صاحب کشتی ماگنوس هانسو بوده اما به هر حال سرنوشت کشتی با این اسم گره خورده است . با توجه به این که ماگنوس هانسو یک کاسب کار آزاد بوده است , این امکان برای او بیشتر از بقیه بوده که مالکیت کشتی را داشته باشد .
اما یک دلیل دیگر هم برای این مالکیت موجود است . کشتی در آخرین زمانی که انگلستان را ترک کرده از محلی خارج شده که در واقع یک نوع تعمیرگاه کشتی ها بوده . این محل در تملک گروه تجاری هانسو بوده است .
بنابر این احتمال زیادی دارد که در آن زمان ماگنوس هانسو توانسته بود تملک کشتی را به دست آورد .
ماجرا ادامه دارد تا جایی که ماگنوس هانسو و کشتی یکجا ناپدید میشوند و در سال ۱۸۸۱ دریاداری این خبر را تائید میکند .
با این که به نظر میرسد باید این داستان در همین جا تمام شده باشد اما در واقع این طور نیست .
درست یکسال بعد از این که همه چیز درباره بلک راک تمام شده است , روال شرکت تغییر میکند و همه فعالیتهای شرکت به شکل قانونی در می آید . اما ارتباط این شرکت و گروه هانسو هیچ گاه قطع نمی شود تا این که در سال ۱۹۵۰ یعنی ۶۸ سال بعد گروه تجاری هانسو به طور کامل شرکت را خریداری میکند و پس از آن به نام گروه تجاری بازرگانان متفق گپنهاک از آن اسم برده میشود .
آغاز جستجو
مستندات داستانی و واقعی تا این جا به پایان میرسد . پس از این مستقیما وارد مباحثی میشویم که در روال داستان با آن برخورد میکنیم .
گروه تجاری هانسو شرکتیست دارای منابع مالی وسیع و امکانات فراوان و البته با امکانات هدایت دریایی جدیدی که در دهه پنجاه ایجاد شده بود ,خیلی از غیر ممکن ها در اواخر قرن نوزدهم در میانه قرن بیستم ممکن شده بود .
آلوار هانسو با توجه به داستانهایی که درباره جزیره در خانواده اش به یادگار مانده و البته کتابی از معاون ناخدای کشتی تصمیم میگیرد که اقدامی جدید برای یافتن محلی که جدش را ثروتمند کرده بود , انجام دهد .
این تلاشها از دید نیروی دریایی آمریکا در اقیانوس آرام پنهان نمی ماند . با پایان جنگ جهانی دوم و احساس نیاز به سلاحهای غیر متعارف , آمریکا موفق به ساختن بمب هیدروژنی میشود . این درست زمانیست که در مسابقه تسلیحات هسته ای , روسیه پیش افتاده و توانسته بمب هیدروژنی تزار را امتحان کند و نتایج فوق العاده سیاسی و نظامی بدست بیاورد .
با پیگیری مخفی حرکات و تلاشهای خانواده هانسو توسط نیروی دریایی ایالات متحده , نیروی دریایی موفق میشود در یک حرکت خیره کننده جزیره را کشف کند . در ابتدا همه چیز عادی به نظر میرسد . عکسهایی که از این محل تهیه میشود و ناپدید ماندن کشتی آمریکا در رادارهای دیگر کشتی ها نشان از ویژگی های منحصر به فرد منطقه دارد .
چه جایی بهتر از این جا برای تست بمب هیدروژنی که حتی نمی توان آنرا در جهان یافت .
اما همه چیز به همین سادگی نیست . افراد آمریکایی پشت سرهم به دست بومیان استثنایی جزیره کشته میشوند و جاگ هد ( بمب هیدروژنی ) به عنوان خطرناک ترین سلاح تاریخ به دست بومیان می افتد , با همین تهدید نیروی دریایی آمریکا جزیره را ترک میکند و البته دیگر موفق به یافتن آن نمی شود .
خانواده هانسو هنوز موفق به یافتن این محل نشده اند و نزدیک به ۷ یا ۸ سال تلاش آنها بدون نتیجه مانده است .
ظهور سودجویان
افرادی که گروه بومیان جزیره هستند (دیگران) همگی افراد وفادار و محکم به نظر نمی رسند . در این میان فردی وجود دارد که نمی خواهد تا ابد یک بومی این جزیره باشد و حس میکند که از جایی باید راه خودش را جدا کند . او فرد کنجکاویست و بر همین مبنا توانسته اطلاعات مفیدی از چهارچوبی که در آن قرار دارد به دست آورد .
ماهیت نیروهای جزیره را بشناسد و راههای ورود و خروج به جزیره را .
برای او سودی ندارد که مجددا ارتش آمریکا را به آن محل بکشاند و باید این کار را برای کسی بکند که حاضر باشد مبلغ مناسبی را برای بدست آوردن اطلاعات لازم هزینه کند .
در این زمان بهترین گزینه , خانواده هانسو است . بلک راک به عنوان سند رفت و آمد آنها به جزیره همچنان در وسط جزیره موجود است و جزیره نشینان از تلاشهای آنان برای رسیدن به جزیره بی خبر نیستند .
چارلز ویدمور به عنوان یک انگلیسی که به جزیره آورده شده به خوبی از روال کار با خبر است . او فرد باهوشی است و میتواند از مسیرهایی که برای رفت و آمد وجود دارد استفاده کند و در یک فرصت مناسب معامله بزرگی را به سرانجام برساند معامله ای که او را شریک یک جریان مالی بزرگ در خارج جزیره میکند .
از طرفی او برای بدست آوردن حق شراکت خود لازم نیست جزیره را ترک کند . زیرا او خود عامل اجرای این معامله بزرگ است .
ابتکار دارما به پیش می آید
بر طبق همین روال یکروز از استاندارد ترین مسیر ورود به جزیره گروهی وارد جزیره میشوند که از پیش راهکاری برای تمام موانع و مشکلات جزیره اندیشیده اند . برای این گروه نه دودسیاه مانعیست و نه دیگران .
بر خلاف نیروی دریایی آمریکا که در پی آزمایش منجر به نابودی سلاح هیدروژنی بود , اینها همراه خود گروه بزرگی از مهندسین و دانشمندان را آورده اند که برای هر چیزی به سرعت میتوانند طراحی کنند و راه چاره بیاندیشند . از طرفی هم بر خلاف نیروهای آمریکایی در میان دیگران یک نوع عدم توافق برای مقابله با این افراد جدید وجود دارد .
افراد دارما به سرعت سراغ مناطق حساس جزیره میروند و کنترل محلهایی که از لحاظ علمی و استراتژیک در جزیره اهمیت دارند را به دست میگیرند . البته در این راه محدودیتهایی هم وجود دارد . به عنوان مثال معبد به عنوان یکی از همین مناطق قابل دستیابی نیست .
دهکده و ایستگاههای مختلف پشت سر هم به وجود می آیند و درگیری های مختلف دارمایی ها و دیگران به هیچ نتیجه خاصی نمیرسد .
ارتباط آلوار هانسو و چارلز ویدمور همچنان مخفی میماند . تا روزی که لازم باشد آنرا علنی کرد .
تا حدود سالهای ۱۹۷۴ دارما کاملا در جزیره جا می افتد و حتی مسالحه ای هم میان افراد دارما و دیگران اتفاق می افتد و از این حیث صلح ضمانت تامین امنیت هر دو گروه است .
دارمایی ها با آزمایشهای خود متوجه میشوند که این جزیره در حقیقت جاییست که شباهت به هیچ کجای دنیا ندارد و از هر حیث مکانیست منحصر به فرد .
آزمایشهای مختلف زمان و استفاده از قابلیتهای اکترومغناطیس برای ایجاد نیروی برق وحرکت در زمان , همچنین ویژگی های شفابخش جزیره برای دارمایی ها و آلوار هانسو دارای جذابیت خاصی است . افراد جدید پشت سر هم وارد این دنیای جدید می شوند و خانواده هانسو میتوانند بعد از ۸۰ سال باری دیگر از آنچه جدشان را ثروتمند کرد بهره ببرند .
همه چیز خوب است اما ….
و اما تقدیر …
روزی از روزها اتفاقی می افتد که هیچ کس به آن فکر نکرده بود . نه آلوار هانسو و نه چارلز ویدمور و نه هیچ کس دیگری در جزیره , جز یکنفر..
فردی که طراح زندگی آدمها در جزیره بود . او با این که سودجویی افراد را تا یک جا تحمل کرده بود , اما نمی توانست شاهد تبدیل شدن جزیره به آزمایشگاه دارما باشد و خاموش بنشیند . او که برای همه چیز و همه کاری راه حلی داشت و حضور هیچ آدمی بدون اذن او به جزیره ممکن نبود تصمیمی گرفت که با این که سالها از این زمان دورتر بود اما تاثیر مستقیم در سرنوشت آدمهای دارما و دیگران گذاشت .
افرادی در جزیره پدید آمدند که کسی مبدا ورودشان را نمی دانست . اینها از جایی در آینده آمده بودند و روزگار جزیره را تا ۳۰ سال بعد می دانستند .
این افراد با این که طی فرایندی ساده عضو دارما شدند و عامل ورود خود را چیزی دیگر نشان دادند اما تاثیرشان در همان زمان مشخص نشد . باید ۳ سال میگذشت تا با اضافه شدن آخرین بازمانده های این گروه اتفاقات جدیدی رخ دهد .
در این زمان رهبر دیگران زنیست به نام الوییز هاوکینگ که پس از مدتها حضور در جزیره قابلیت رهبری پیدا کرده است . ارتباط او با چارلز ویدمور نزدیک شده وعشقی بین ایندو به وجود آمده است که حاصل آن فرزندی در آینده نزدیک خواهد بود .
نکته داستان درست در بخشی از همین عشق رقم میخورد . یکی از افرادی که از سال ۲۰۰۴ وارد این زمان شده کسی نیست جز همین حاصل عشق چارلز ویدمور و الوییز هاوکینگ .
سرنوشت در این جا مفهومی عجیب میابد زمانی که میفهمیم که کسی که این مرد (دانیل فارادی) را به جزیره فرستاده کسی نیست جز الوییز هاوکینک , یعنی مادرش و البته در سالهایی بعد از این زمان .
بزرگترین حادثه از ابتدای روزگار دارما زمانی به وقوع میپیوندند که تلاش دانیل فارادی برای انفجار بمبی که آمریکایی ها در جزیره گذاشته بودند (جاگ هد) با کشته شدنش به دست مادرش (الوییزهاوکینگ) نافرجام میماند .
جک شپرد به عنوان کسی که ایده فارادی را میداند, این موضوع را برای الوییز توضیح میدهد .
الوییز به عنوان رهبر دیگران میفهمد که اگر بناست فرزندش به دست خودش کشته نشده باشد , باید با انفجار بمب در محل یکی از ایستگاههای جزیره به نام قو , که عامل سقوط هواپیمای اوشینک شناخته شده , از آمدن فرزند خود در آینده به جزیره جلوگیری کند .
مفهوم بسیار پیچیده است . اما معانی عجیبی را در آن نهفته میبینیم .
تلاشهای افراد دارما برای جلوگیری از این انفجار و دیگران و افراد اوشینک در اپیزود ۱۷ فصل پنجم به آنچه دیدیم منجر شد . همان طور که پیش بینی می کردم , چیزی در حد یک فلاش زمانی دیگر .
با این فلاش افراد اوشینک از سال ۱۹۷۷ به سال ۲۰۰۷ رفتند و از داستان ما حذف شدند . اما تاثیرات آنان داستان را در سال ۱۹۷۷ به مجرایی دیگر می اندازد .
همه تاثیرات یک تاثیر
الوییز هاوکینگ با اقدام برای نابودی جزیره به خاطر فرزندش دانیل فارادی که در هر صورت به دست او کشته شده است , از رهبری عزل و به خارج از جزیره تبعید می گردد . او البته دوران سختی را نمی گذراند . همسر او در بیرون جزیره دارای ثروت و امکانات مالی است .
الوییز به همان مجموعه تحت نظارت آلوار هانسو و چارلز ویدمور میرود . در ایستگاهی به نام تیر چراغ برق . این ایستگاه دقیقا همان جاییست که او باید در آن باشد . جایی که دارمایی ها بعد از ورود به جزیره ساخته اند تا هیچ گاه آنرا گم نکنند .
بنجامین لاینوس از میان افراد دارما با تاثیری که از ورود افراد اوشینک بر زندگی اش گذاشته میشود به میان افراد دیگران میرود . این نیز خواست محافظ جزیره است . بنجامین باید بالغ شود و مسئولیتی بزرگ را انجام دهد.
چارلز ویدمور به رهبری دیگران میرسد و همان مسیری را طی میکند که خواهیم دید .
اما این تاثیرات چیست ؟
جیکوب به عنوان طراح اتفاقات جزیره چند هدف از آوردن افراد اوشینک به جزیره داشت که با این که مهمترین آنها جانشینی خودش بود , اما دلایل دیگری هم در این بین وجود داشت .
یکی از این دلایل جمع کردن بساط دارما برای همیشه از جزیره بود . تا زمانی که دارما و افراد آن خارج از حوزه تصمیم گیری او در جزیره حضور داشتند , او باید انتظار اتفاقات غیر منتظره را در هر لحظه میداشت . خانواده هانسو هم از این مصاحبت اجباری خود با بومیان جزیره رضایت نداشتند و ممکن بود با استفاده از فرصتی کل دیگران را نابود کرده و معبد را هم به دست بگیرند و آن زمان است که بدترین اتفاق یعنی گرفتار شدنشان در حوزه فریب دودسیاه برای نابودی جیکوب ممکن خواهد شد .
این در حالی است که اکنون فردی که ذهنا به دارما متعلق است رهبری دیگران را به دست گرفته است . جیکوب البته در برابر این آدم صبر پیشه کرده است , اما این به مفهوم بی برنامه گی نیست .
با اخراج الوییز هاوکینگ بخشی از قدرت ویدمور هم از دست رفته . او اکنون با افراد جدیدی برخورد میکند که به راحتی فرمانهایش را اجرا نمی کنند . ماجرای صدور دستور قتل روسو و فرزندش بر خلاف خواست جیکوب و مال اندیشی او روز به روز پرونده اش را سیاه تر میکند . خروجهای او برای ملاقات با همسر دیگری که غیر از الوییز دارد باعث میشود که الوییز هم از او دل خوشی نداشته باشد .
از طرفی او با این که از ساخت ایستگاههایی نظیر قو و ارکید در جزیره با خبر است اما واکنشی نشان نمیدهد و در سر به فکر روزی است که با کمک افراد خودی دارما کل دیگران و محافظشان را یکجا نابود کند .
اما جیکوب فکر همه جای کار را کرده است . بنجامین لاینوس فردیست با قدرت هوش و رهبری بالا . او درمیان دارمایی ها بوده و افراد دارما او را از خود میدانند و او به منابع آنها دسترسی دارد و از طرفی عضو دیگران است . او از زمانی که خوب و بد دیگران را تشخیص میدهد به مقابله با ویدمور میپردازد . آخرین ضربه ها بر رهبری ویدمور وارد میشود . بنجامین لاینوس که میداند این رهبری متزلزل است هر روز یک ماجرای جدید برای او ایجاد میکند .
ماجراهای بنجامین لاینوس و چارلز ویدمور در نهایت به عزل چارلز می انجامد . جانشین او کسی نیست جز بنجامین لاینوس که اکنون مانند چارلز عضو هر دودسته است .
ویدمور زدائی
بنجامین میتواند زودتر از این ها ویدمور را اخراج کند , اما صبر میکند که به او نشان دهد چگونه همه ساخته هایش یک شبه نابود میشوند .
بنجامین به ریچارد آلپرت و افراد جیکوب محلی را نشان میدهد به نام تمپس , این مرکزیست که افراد دارما برای نابودی دیگران توسط گاز سمی آنرا ساخته بودند و اکنون به دست دیگران می افتد که از آن برای رویارویی نهایی استفاده میکنند .
نابودی دسته جمعی تمام ابتکار دارما در جزیره تاوانیست که ویدمور و آلوار هانسو باید برای این شراکت بپردازند .
تمام افراد دارما به غیر از کسانی که در ایستگاه فوق سری قو زندگی میکنند, جان میسپارند و آخرین بازماندگان گروه تجاری هانسو و بازرگانان دنیای جدید در جزیره به خاک می افتند و سرنوشت همه آنها منتهی به یک گور دسته جمعی میشود . همان گوری که بنجامین به درستی در گفتگو با جان لاک خود را به خاطر نبودن در آن باهوش میداند .
سرنوشت اما هنوز با ویدمور کارها دارد . او باید به تاوان کارهایی که کرده و مال اندیشی اش برای همیشه از جزیره اخراج شود . او دیگر میتواند هر طرفی باشد , غیر از طرف جیکوب .
بنجامین در لحظه تبعید او را برای تمام چیزهایی که بوده سرزنش میکند . به قول چارلز ویدمور او برای عذاب دادن چارلز در زمان رفتنش از جزیره , به کنار اسکله آمده است .
طولی نمیکشد که با رفتن چارلز تمام اماکن دارما در اختیار دیگران قرار میگیرد و این تحمل ۳۰ ساله به پایان میرسد .
جیکوب تا این جا با یک تیر دو نشان را زده . هم جانشینانش را به جزیره آورده و هم ابتکار دارما را از جزیره پاک کرده .
این که ارتباط چارلز ویدمور و آلوار هانسو در بیرون جزیره به کجا میرسد , مشخص نیست . اما میتوان تصور کرد با میزان فریبی که در ذات چارلز وجود دارد موفق شده باشد که دست خانواده هانسو را برای همیشه از دارما کوتاه کند . زیرا دیگر با بیرون رفتن چارلز اثری از آلوار هانسو در داستان نیست به جز فیلمهای دارما .
تنها اثری که خانواده هانسو در اختیار داشت تا بتواند روزی به جزیره برسد کتابچه معاون ناخدا بود که آنرا هم چارلز با هر ترفندی که بوده از دست توارد هانسو پسر احتمالی آلوار هانسو خارج کرد و ایستگاه تیر چراغ برق هم در اختیار کسیست که با ویدمور غریبه نیست و آنقدر در این محل بوده که کسی نتواند او را جابه جا کند .
ایستگاه قو اما همچنان در اختیار دارمایی ها باقی ماند و تنها محل سری بود که تا مدتها کشف نشد و زمانی هم لاینوس آنرا کشف کرد با خطراتی که وجود داشت بهتر دانست که همان افراد در همان جا بمانند و ماموریت خود را انجام دهند . البته این ایستگاه بی ارتباط با بیرون جزیره نبود . یکی از دلایل این که پنه لوپه توانست دزموند را پیدا کند همین ایستگاه قو بود .
میدانیم که ویدمور در بیرون جزیره به این ایستگاه توجه خاص داشت . کلوین در زمانی پس از جنگ اول خلیج فارس برای همکاری با رادزینسکی به جزیره فرستاده شد و این کار را دارما انجام داد و کلوین مدتها با رادزینسکی و بعد از خودکشی رادزینسکی به تنهایی در ایستگاه دکمه را فشار میداد . میدانیم که در تمام مدت دارما برای این ایستگاه غذا و مواد لازم برای زندگی را میفرستاد . ما شاهد یکی از این ارسالها در فصل دوم لاست بودیم .
آیا دارما پایان یافت ؟
به پایان این موضوع رسیدیم . سعی کردم با توجه به اطلاعات موجود یک جمع بندی کلی از پدیده دارما داشته باشم و ارتباط آن با گروه تجاری هانسو و همچنین فردی که طراح خیلی از اتفاقات جزیره بوده , یعنی ویدمور .
این که چقدر از این جمع بندی درست است , سوالیست که شاید در سریال پاسخ داده نشود . اما منطقی ترین روال داستان میتواند همین جمع بندی باشد .
با توجه به سرگذشتهایی که از این افراد میدانیم وآنچه مستند درباره بلک راک وجود دارد , میتوان به نتایجی رسید که من در این تاپیک به آن پرداخته ام .
چیزی که مشخص است اینست که ویدمور همچنان دست از جزیره برنداشت و در سال ۲۰۰۴ هم با یک کشتی و افراد مسلح , خواست که راه ورود خود را به جزیره باز کند . اما خوب اتفاقاتی که دیدیم افتاد و افرادی نظیر مایلز , شارلوت و فارادی پسرش , کسانی بودند که هر کدام به گونه ای با دارما در ارتباط بودند . حضور الوییز در ایستگاه تیر چراغ برق و همچنین نابودی افراد دارما در زمان خروج ویدمور یا وجود منابع مالی گسترده در بیرون جزیره و …. همه و همه تائید کننده این موضوع است که ویدمور فرد پشت پرده دارماست .
جالب اینجاست که در زمانی که در سال ۲۰۰۴ به جزیره کشتی میفرستد , باز هم شاهد گروهی نظامی در کنار عده ای دانشمند و محقق هستیم . پس به هیچ روی دارما پایان نیافته زیرا هنوز آن تفکر در ویدمور زنده است .
اما آخرین دلیل .
در سال ۲۰۰۷ ویدمور را میبینیم که باز هم به جزیره رسیده .مسلما استفاده از ایستگاه تیر چراغ برق در رسیدن اونقش اساسی را ایفا کرده و وسیله ای که او را به جزیره میرساند یکی ازهمان زیردریایی های چندگانه دارماست .
امیدوارم که این مطلب توانسته باشد کمکی به نوع شناختی که از دارما داریمی کرده باشد .
فرخ
هفتم فروردین ماه یکهزار رو سیصد هشتاد و نه
نوشتن دیدگاه
شما باید برای ارسال نظر وارد سایت شده باشید سپس نظر خود را ارسال نمایید .
آخرین دیدگاه های بلاگ