چگونه تعصبات زرتشتی باعث حذف هزار سال از تاريخ ايران شد !!! (بخش دوم) چاپ
امتیاز کاربر: / 37
بدخوب 
تاریخ ایران باستان - مباحث عمومي تاريخ ايران
نوشته شده توسط Administrator   
جمعه ۰۶ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۴۳

با سلام خدمت همه کابران و علاقمندان به تاریخ این مرز و بوم. 
ضمن عرض پوزش از تاخیر چند ماهه ای که در ارائه بخش دوم این تحلیل اتفاق افتاد نظر شما را به ادامه این تحلیل تاریخی جلب میکنم.
با تشکر ...فرخ


مرحله دوم حذف تاريخ ، "هخامنشيان مضمحل ميشوند"

هخامنشيان به دست اسكندر مقدوني مضمحل ميشوند و اينها كساني هستند كه خدايان چند گانه را پرستش ميكنند . اسكندر با حضور در ايران و آشنايي با اين فرهنگ دچار يك نوع تاثير گيري شديد از فرهنگ پارسي شد . براي ديگر سرداران او اين مسئله چندان خوشايند نبود. افرادي چون پارمنيون و .. او را بايت اين گرايشش به فرهنگ پارسي مورد استهزا قرار ميدادند . اسكندر چونان پارسيان لباس ميپوشيد و با يك دختر پارسي ازدواج كرد و همين باعث شده بود كه بغض اطرافيانش نسبت به او زياد شود . 
با مرگ اسكندر در سال 323 ق م ، جانشينانش به سرعت به فكر اسكندر زدايي از مقدونيان افتادند، سلوكوس به عنوان كسي كه متصرفات آسيايي اسكندر را در اختيار گرفت كاملا در اين راه همت گماشت. با اين كه سلسله سلوكيان از 320 قبل از ميلاد تا حدود 126 قبل از ميلاد ادامه داشته اما از حدود 248 قبل از ميلاد سلسله اشكانيان در ايران تاسيس مي گردد . 

نكته اي كه در اين بين بسيار جالب توجه است اين است كه مسئله حذف مذهبي همچنان در حال انجام شدن است. در كل دوره اسكندر چيزي درباره مذهب شنيده نميشود. اسكندر با اين كه به فرهنگ ايراني علاقمند است اما كاملا به خدايان يوناني معتقد است، دليل اين مسئله روشن است . سپاهيان مقدوني بيش از هر چيز به خدايانشان اهميت ميدهند و هر رفتاري را از اسكندر قبول كنند استحاله مذهبي او را نخواهند پذيرفت . هر چند كه هخامنشيان دين زرتشتي نداردن اما بخش وسيعي از ايران در اين زمان به آئين زرتشتي گرائيده و به نوعي دين عمومي ايرانيان محسوب ميشود.

با گرفتار شدن جانشينان اسكندر در گرداب پارتيان، ماجراي مذهبي هم روال جديدي را ميپيمايد. قوم پارتي در ميان 3 قوم اصلي آريايي داراي كمترين ارتباط با هخامنشيان بود. قوم ماد از اين حيث در درجه اول قرار ميگرفت و بيشترين ارتباط را با پارسيان داشت. پارتيان به اين دليل كه كمتر به شهر نشيني روي آورده بود هنوز خاص ترين قوم آريايي محسوب ميشد و دين زرتشتي نيز اين قوم را خاص تر كرده بود. بزرگان پارتي سالها بود كه به دنبال فرصتي براي خارج شدن از سايه قوم برتر پارس بودند و اين فرصت با شكست هخامنشيان در اختيار آنان قرار گرفت. تا پيش از اين اطلاعات از قوم پارتي بسيار محدود است و فقط در اين حد ميتوان گفت كه به اعتقاد قريب به تاريخ نگاران معتقد هستند كه پارتيان بعد از سكاها بزرگترين قوم سوار و قهار ترين سواركاران و تيراندازان روي اسب هستند. 

در يك دوره نزاع 80 ساله با سلوكيان سرانجام جانشينان اسكندر از اين منطقه خارج ميشوند و دولت پارتي كنترل ايران را به دست ميگيرد .

 

مرحله سوم حذف تاريخ "اشكانيان، شروع رسمي تاريخ نگاري ديني"


شكل گيري دولت پارتي همان طور كه گفته شد باعث شد تا خون تازه اي در رگهاي آئين زرتشتي جاری شود. قوم پارتي در حدود مركز تا شمال خراسان گسترده بود و با توجه به اين كه محل تولد زرتشت هم در حدود قلمرو پارتيان بود، اين قوم بيشترين گرايش را به دين زرتشتي پيدا كرد و با شروع سلسله اشكانيان آتشكده ها در سرتاسر ايران برپا شد. هر چند که اطلاعات کافی در این مورد وجود ندارد اما با توجه به بررسی هایی که در این باره به عمل آمده و تاریخ ساخت ابنیه تاریخی میتوان گفت که در زمان اشکانیان اقدامات موثری در این باره صورت گرفته است.
اشکانیان که در ابتدا مانند هخامنشیان, چندگانه پرست بودند, با آشنا شدن با دین زرتشتی آنرا وارد سیستم دینی خود کردند. آئین زرتشت توانست خیلی سریع جای خود را در سلسله اشکانی باز کند و ادامه این مسیر تا زمان بلاش اول موجب شد که او دستور جمع آوری اوستا را صادر کند که این مهم تا زمان اردشیر پاپکان هم ادامه یافت. با این که زرتشتی دین رسمی ایرانیان نبود اما مهمترین آئینی بود که تا آن زمان در ایران مورد توجه مردم قرار گرفته بود.
اما تفاق دیگری در این میان افتاد که تاریخ را وارد مسیر دیگری کرد. میتوان گفت که از زمان بلاش اول که شروع جمع آوری اوستا است, تاریخ نگاران دینی شروع به نگارش تارخ دینی کرده اند. اکنون سوالی که مطرح است این است که تاریخ را با توجه به اتفاقات خوب و بد آن چگونه باید نوشت؟
نکاتی که باید به آن توجه میشده به شرح زیر است.
هخامنشيان زرتشتي نبوده اند و به دست اسكندر از هم پاشيده اند. تاريخ نگاران اشكاني و روحانيون زرتشتي تصميم به كاري ميگيرند كه خود به خود 300 سال از تاريخ را حذف ميكند. در تواريخ اين دوره اشكانيان هستند و قبلش هم كيانيان ، تاريخ كيانيان تلويحا در اوستا منعكس شده و كاري كه بايد صورت ميگرفته اين بوده كه سلسله كياني به سلسله اشكاني وصل شود. نتيجه در اين مقطع بسيار غم انگيز است .

هخامنشيان به سه علت زير حذف ميشوند.

1- نابود كردن سلسله محبوب كيانيان 
2- زرتشتي نبودن 
3- شكست خوردن از اسكندر مقدوني


هخامنشيان و سلوكيان از تاريخ حذف ميشوند و كوروش با اسكندر مقدوني تركيب ميشود و در تواريخ بعدي اسكندر ذوالقرنين پديد مي آيد كه يك اطلاق اسلاميست، عمر پادشاهان كياني افزايش ميابد و در نتيجه 300 سال به فراموشي سپرده ميشود .!!

اشكانيان با اقدامات انجام شده محبوبيتي قابل ملاحظه اي پيدا ميكنند، آنها با اين كه اقدام به حذف تاريخ را شروع كرده اند اما محاسن بسياري دارند. اشكانيان طولاني ترين سلسله ايراني هستند، عمر حكومت آنان 480 سال به درازا میکشد و مقاوم ترين سلسله ايراني در تاريخ هستند. در دوره اشكاني ايران براي اول بار به امپراطوري روم برخورد ميكند و از نبردهاي مكرر با اين دولت قدرتمند بارها و بارها پيروز بيرون مي آيد. اقوام زرد در زمان اشكانيان از خيال حمله به ايران منصرف ميشوند و طي حدود 500 سال ايران به يك شكل ثابت باقي ميماند، كاري كه تكرار آن در تاريخ براي هيچ سلسله ديگري ممكن نميشود. 

اشكانيان، تنها سلسله اي هستند كه ايران را از چنگ خارجي (سلوكيان) ميگيرند و به دست ايراني (ساسانيان) مي سپارند. اردوان پنجم، آخرين پادشاه اشكاني در حالي از اردشير بابكان شكست خورد كه مدتي قبل براي آخرين بار روميان را به رهبری کارکالا شكست داد و تا آخرين دم اجازه برتري به خارجي نداد. با اين وجود شكي نيست كه در اين زمان بود كه براي اولين بار درتاريخ به شكل مشخص مسئله حذف بخشی از تاریخ اتفاق افتاد.

آنچه که درباره اشکانیان اهمیت فراوانی دارد این است که اشکانیان سلسله بود که تا آنزمان بیشترین همیت را در جمع آوری اوستا و وفادار بودن به بنیانهای دینی زرتشتی به خرج داده بود, تقریبا میتوان گفت که اشکانیان از زمان بلاش اول به بعد سلسله ای کاملا زرتشتی هستند و تمام پرستشهای دیگر از جمله پرستش مهر و ناهید در میان آنها مبدل به پرستش اهورمزد شد. با این وجود زمانی که بحث مقابله آنها با اردشیر بابکان به میان می آید, داستان به کل تغییر میکند. ساسان موبد معبدی بود که در استخر قرار داشت و خانواده او بسیار مذهبی و متعصب بودند و همین مسئله و این نکته که اشکانیان در رسمی کردن دین زرتشتی اقدام موثری انجام نداده بودند باعث شد تا خاندان ساسانی خود به خود مورد توجه واقع شود.

مرحله چهارم حذف تاریخ "انحطاط اشکانیان و استقرار ساسانیان"

سال 224م برای اشکانیان به مفهوم یک پایان بزرگ بود. اما شروع بخش بزرگ حذف در تاریخ قبل از اسلام نیز از همین زمان شروع میشود. اشکانیان به عنوان طولانی ترین سلسله تاریخ ایران و با نزدیک به 480 سال حضور در عرصه تاریخ ایران, مشکلی بزرگ در تاریخ نگاری دوره ساسانی ایجاد میکردند.
ساسان موبد معبدی بود که در استخر برای ناهید ساخته بودند. زن او رام بهشت, دختر یکی از پادشاهان بازرنگی بود که در نیسایه سلطنت داشتند. ساسانیان و پایه گذار سلسله ساسانی, اردشیرپاپکان خود یکی زرتشتی معتقد محسوب میشد و از این حیث میتوان او را یک متعصب زرتشتی قلمداد کرد.
اردوان پنجم در 224م در دشت هرمزدگان از اردشیر شکست خورد و کشته شد, بلافاصله پس از این و در طی یک دوره کوتاه بساط سلطنت اشکانی از کلیه مناطق تحت تصرفشان جمع شد. اما اکنون زمانی بود که باید تاریخ نگاران دست به کار میشدند و به نگارش تاریخ میپرداختند.
درست اینجا بود که بزرگترین مرحله حذف و تحریف تاریخ توسط ساسانیان اتفاق افتاد. در این زمان از پایان دوره هخامنشی نزدیک به 520 سال گذشته است و مستندات تاریخی به غیر از اوستا از دست رفته است. منابعی که در اختیار ساسانیان بوده, شامل دو دسته از مستندات است.

1- مستندات دینی, مانند اوستا 
2- مستندات مردمی, مانند داستانهایی که از نسلهای گذشته بین مردم چرخیده بود و به دست مورخان نیز رسیده بود.


به راحتی میتوان متوجه شد که مستنداتی که در اختیار تاریخ نگاران ساسانی بوده است نه تنها محدود بوده, بلکه یکبار توسط تاریخ نگاران و نگارندگان اوستا دچار حذف دوره اولیه شده بود. به این مفهوم که در این مستندات هیچ اثری از سلسله هخامنشی و اسکندر مقدونی دیده نمیشود. آنچه در اوستا و تواریخ مذهبی آن دوران که بنیاد کتاب خداینامه هم شد این بود که پس از سلسله های اساطیری پیشدادی و کیانی بلافاصله تاریخ وارد دوران اشکانی شده است. همان طور که گفته شد پیش از این یکبار دوره مادی و هخامنشی از کتب مذهبی حذف گردیده بود و با هجوم مقدونی ها به ایران این مسئله شامل آنها نیز میشد. کل تاریخ سلوکی ها نیز به این ترتیب از نگارش جدید تاریخ حذف گردیده بود آنچه در کتب منعکس بود تا این لحظه دچار نزدیک به 450 سال حذف تاریخی بود.

اما برای تاریخ نگاران ساسانی دو مشکل خیلی خیلی بزرگتر وجود داشت. از طرفی اردشیر پاپکان نسب خود را به پادشاهان کیانی میرساند, حال آنکه کیانیان با خاندان او فاصله ای 800 ساله داشتند. بنابر این برای مردمان آن روزگار هم این مسئله خیلی قابل قبول نبود و از طرفی تاریخی که توسط دولت اشکانی به نگارش درآمده بود برتابنده این نظریه نبود. آزادی ای که توسط هخامنشیان به نگارنده های زرتشتی داده شده بود باعث شد که ساسانیان خیلی راحت بتوانند دوره های مختلف تاریخی را حذف کنند, زیرا در واقع اصلا از وجود آنها اطلاعی نداشتند و منبعی برای روشن سازی تاریخ وجود نداشت. به نظر میرسید که هیچ راه حلی برای حذف تاریخی اشکانیان وجود ندارد و ساسانیان میبایست قبول میکردند که چنین سلسله ای وجود داشته و از طرفی هم نگارندگان خدای نامه اشکانیان را به اندازه کافی زرتشتی نمیدانستند و یا حداقل مانند خود متعصب نمیدیدند.

راه حلی که در این بین پیدا شد در نوع خود شاهکاریست از تحریف و حذف تاریخ. نویسندگان خدای نامه روالی را پیش گرفتند که پس از آن در کلیه تواریخ اسلامی بعد از ظهور اسلام نیز ادامه داده شد و تمام آنها بر بنیاد اشتباه و غرض ورزی نویسندگان خدای نامه شکل گرفت. 

تدوین خدای نامه (خوتای نامک) از همان دوره های ابتدایی شکل گیری ساسانیان آغاز گردید, دوره های مادی, هخامنشی, سلوکی و درنهایت اشکانی به طور کامل از این کتاب حذف گردید. اختلاف زمانی به وجود آمده نزدیک به هزار سال بود که برای جبران آن نگارندگان مجبور شدند سن پادشاهان کیانی و پیشدادی را بالا ببرند و به این ترتیب است که کیخسرو و کیکاووس و لهراسب, پادشاهان مشهور کیانیان, سنینی از 120 سال تا 700 سال پیدا میکنند. کتب مرجع تاریخی در دوره های بعدی مانند تاریخ بیهقی و تاریخ گزیده و در راس هم اینها شاهنامه فردوسی, متاثر از این کتاب هستند و نتیجتا اتفاقی که درباره دوره اشکانی می افتد یک شعر گویاست که فردوسی در شاهنامه آورده است:

از ایشان به جز نام نشنیده ام ----------------- نه در نامه خسروان دیده ام!!!
اگر هخامنشیان به سه دلیل از تاریخ حذف شده بودند, اشکانیان تنها به دلیل این که سلسله قبل از ساسانی بودند به کل از تاریخ آن روزگار حذف میشوند. به این ترتیب مهمتریت و طولانی ترین سلسله تاریخی ایرانی از کتب پاک میگردد تا سلسله ساسانیان با حذف 945 سال از تاریخ به دوره کیانی پیوند بخورد و به این ترتیب اتفاق عجیب دیگری در تاریخ نگاری آن دوره رخ میدهد.

پدیده ای به نام اسکندر ذوالقرنین!!!

از به هم پیوستن دوره کیانی به دوره ساسانی یک مخلوق جدید نیز به وجود آمد. در تاریخهای اسلامی به نام اسکندر ذوالقرنین اشاره میشود و البته در مورد اسکندر ذوالقرنین من تحقیقات مفصل تری انجام داده ام که اگر عمری بود در ادامه همین مطلب خواهم آورد. اما آنچه که در این بخش میتوان به آن پرداخت, این مسئله است که پایان کار دوره کیانی قطعا به دست قوم تازه نفس آریایی رقم خورده است, میتوان گفت که سلسله مادی در بیشتر دوران حیات خود مجبور به مماشات با کیانیان شد. البته کیانیان نیز در دوران ضعف خود بودند و قدرت پیش روی خاصی را نداشتند. اما با حضور پارسیان در استخر و تصرف آن, کم کم این معادله به هم خورد و با ظهور کوروش داستان کیانیان برای همیشه به پایان خود رسید. با توجه به مستنداتی که در مقاله بعدی خواهد آمد و مشخصاتی که در مورد او به صراحت در قرآن مجید آورده شده است, میتوان گفت که شخصیت کوروش و ذوالقرنین در واقع یک فرد واحد است. 

اتفاقی که در این میان رخ میدهد, نتیجه عملیات تلفیقی دیگری از مورخین ساسانی است. در حدود دوره زمانی کیانی تا ساسانی دو شخصیت مهم وجود دارد. اول کوروش و دوم اسکندر, اکنون تنها کاری که لازم بوده تا انجام شود به هم پیوند دادن این دو شخصیت است. با این که در خدای نامه تنها به نام اسکندر اشاره شده اما در تواریخ بعد از ظهور دین مبین اسلام, با توجه به اشاره قرآن به شخصیت ذوالقرنین, این دو شخص, یک نفر تلقی شده و با عنوان اسکندر ذوالقرنین شناخته شده اند.
شرح کامل این ماجرا و تحقیقات در باب شخصیت اسکندر ذوالقرنین و مکاشفات در باب شخصیت قرآنی وی همان طور که گفته شد در مجالی دیگر عنوان خواهد گردید.

نتیجه

اتفاقاتی که در اثر تاریخ نگاری های زرتشتی در دوره قبل از اسلام اتفاق افتاد مجموعه به ناپدید شدن یک دوره 1000 ساله از تاریخ ایران منجر شده است. اما در حین همین سیستم تاریخ نگاری اتفاقات دیگری هم رخ میدهد. مخاصمات دینی بین خاندان سام نریمان و کیانیان اسبابی شد برای حذف شدن نام بزرگان این خاندان از اوستا, به صورتی که که ایشان به جز موارد محدودی جز بیان نام اشاره دیگری نمیبینیم. فردی مانند اسفندیار که کوشش فراوانی در گسترش دین زرتشتی کرد همواره به عنوان یک قدیس در اوستا باقی ماند و با قتل عام خانواده رستم به دست بهمن, غیر از در اذهان و افسانه های ایرانی چیزی از آنان باقی نماند. همین افسانه ها از قهرمانی های رستم و خاندانش دهان به دهان بین مردم عامی نقل شد و با پر و بال یافتن بسیار به دوران فردوسی رسید و فروسی با استفاده از همین داستانها و بر پایه آنچه از کتاب خدای نامه مانده بود اقدام به نگارش شاهنامه کرد. 
تاریخ سلسله هایی مانند هخامنشیان و اشکانیان حذف گردید و نتیجتا کلیه جنگهای ایران با یونان و ایران با روم و از جمله نبردها مشهور سالامیس, ماراتن, آرتیمیزیوم, پلاته, موکال, حران و ... از تاریخ ناپدید شد. 
نامهایی مانند کوروش, داریوش, خشایارشا, اردشیر, کبوجیه, بلاش, ارد, مهرداد تا دوره تاریخی معاصر و همیت مرحوم پیرنیا در ترجمه آثا یونانی و رومی جز در تواریخ غربی دیده نمیشد. 
شخصیتهایی مانند اسکندر مقدونی و کوروش کبیر مبدل شدند به شخص جدیدی به نام اسکندر ذوالقرنین که نتیجه یک اشتباه بزرگ تاریخی از مورخین دوره ساسانی بود.
در پایان امیدوارم که دوستان از این مقاله استفاده کافی برده باشند و بنده را به خاطر تاخیر در تحریر بخش دوم این مقاله ببخشند.

ارادتمند همه کاربران و دوستان عزیز ...فرخ