اکتبر 12

این نوشته ادای احترامیست به دنیای مجازی … بابت خوبی هایش و نه بدی هایش

سلام …

حدود ۳ سال پیش بود که به پیشنهاد داریوش وارد یک جمع اینترنتی شدم که برای گیم تشکیل شده بود.
یک بازی که برای پر کردن وقت جریان خوبی به نظر میرسید. از اولین روز این بازی بود که متوجه شدم با یک گرفتاری بسیار بزرگ رو برو شده ام.
گرفتاری ای به نام گیم های آنلاین و متنی.
در عرض مدت کوتاهی اوضاع چنان شد که مجبور شدیم با داریوش برای این بازی هزینه های عجیب غریبی بکنیم.
سایت Sedeh به عنوان ساپورتر این بازی ها در این هر روز از ذوق ما بازیگران این صحنه پول دار تر شد و ما هی رتبه مون تو جدول بالاتر رفت.
کمی که جلوتر رفتیم دوستان جدیدی اضافه شدند و یک گیلد از کاربرانی که همه با اشتیاق در پی کسب رتبه بهتر بودند.

خاطره اولین گیلدی که با داریوش ساختیم هنوز تو ذهنمه. Termopil یک قبیله از ۶ کاربر … من، داریوش، مصطفی، بهرام، محمد و سجاد….
چه روزگار خوشی بود. روزی ۴ ساعتمون به گیم و بقیه ساعتهامون به سر به سر گذاشتن میگذشت.

همیشه به بالای جدول نگاه میکردم که کی میشه که یکروز ما برسیم به صدر جدول. در همین زمانها بود که سایت محدود شد و تلاشهای ساپورتر بازی در ایران برای خروج سایت از محدودیت بی نتیجه ماند.
رقابت در جدول دوستان جدیدی ایجاد کرد. علی و گیلد بزرگ فالن، اشکان و فرهاد در گیلد گانرز احسان و گیلد S.O.M و …

جلوتر که رفتیم دوستان جدیدی به جمعمون اضافه شدند.
یکروز همه با هم رفتیم تو یک گیلد بزرگتر به نام IMP با بچه های گلی مثل کسری، سهیل، رضا، نیما، امید، پرهام …
خیلی زود دوستیامون از محیط نت خارج شد و به دنیای واقعی رسید.
خاطره سندیکای کاربری اون بازی و خاطره ماجراهایی که داشتیم همه و همه در کنار هم قرار گرفت تا یک دوره ۲ ساله از خاطرات شیرین در کنارهم داشته باشیم.

یک بازی شده بود مرکز ارتباطات ما با هم و مرکزی برای دوستی هر چه بیشتر… خیلی از اسم ها واقعا از ذهنم رفته و از این دوستان اگه این نوشته رو مطالعه میکنند عذر میخوام.

داریوش سال گذشته بعد از یک سری گرفتاری از ایران رفت و در انگلستان مستقر شد. کسری هنوز یکی از بهترین دوستامه، شاید کمتر شده که با کسی اینقدر به موضوعی خندیده باشیم. برای من و کسری واقعا هیچ چیز انگار که جدی نیست.
اما هر چه که کسری جدی نیست، سهیل به جاش جدیه. سهیل یک مهندس معمار فوق العاده که هم مترجمه و هم مدیر و هم ژنرال …. واقعا قدرت برنامه ریزی خوبی داره. مدیر فرومهای مختلفی بوده که امیدوارم که بتونه به من هم کمک کنه، ولی در حال حاضر سربازه …. یکی از معدود آدمهایی که جدیدت رو حتی در بازی هم میشه در وجودش دید.
علی الان هم صنف خودم شده و کارش امنیت و نظارته … با علی روزگار خوشی داشتیم، واقعا روزگار خوش … شبها تا ساعت ۳ صبح در مورد فیچر های مختلف این گیم با هم چک و چونه میزدیم.
– علی امروز اوضاع چطور بود؟
– ای بابا فرخ باز تو از من زدی جلو …!!! D

وقتی که به مسافرت میرفتیم همش نگرانیمون این بود که تکلیف بازی چی میشه … نکنه عقب بی افتیم … نکنه …
یادش به خیر زمانی که نشستم و اون توصیف استثنایی رو برای گیلدمون نوشتم … علی اومد گیر داد که زود باش واسه فالن هم یکی بنویس …

پارسال سرانجام داریوش از بازی رفت و دیگه کمتر سر زد. کسری و من تصمیم به حذف حساب گرفتیم و بعضی از بچه ها به خاطر این که مدت زمان بازی زیاد بود خسته شدند.
سایت همچنان در محدودیت ماند ولی بچه ها به خاطر این بازی دست نکشیدند و ماندند.
اما ما دیگه تصمیم به رفتن گرفتیم.
یکروز من و کسری برای همیشه از بازی رفتیم. حسابهامونو حذف کردیم و وسایلمون رو به بچه ها فروختیم.
ثانیه های آخر حذف حساب قلبم داشت فشرده میشد. آخه با این بازی ۲ سال رو گذرونده بودیم. اکانتمون حذف شد و رفت….

سهیل هنوزم اونجاست و به مراتب خوبی رسیده… حمید رضا و حمید و …. داریوش هم گاهی سر میزنه…

اما ما درگیر زندگی شدیم. درگیر جاهایی که به نظر واقعی تر از بازی میرسید. اما همیشه حسرت اون بازی رو میخورم، دلم میخواد که خیلی از چیزها بازی بود و خیلی از گرفتاری ها مثل بازی تموم میشد. خیلی از سر شکستنک ها نتیجه اشکنک بازی بود و بعد از بازی همه چیز با دوستی تمام میشد.
این که یک بازی برام تونست چند تا دوست واقعی ایجاد کنه، دوستانی که اینقدر به هم حس خوب داریم باعث میشه که همیشه به اون بازی حس خوب داشته باشم.

داریوش هنوزم گاهی تو یاهو احوالپرسشم… هنوزم وقتی حرف میزنه با همون فرم مخصوص خودش میشه …. مست چشاتم دااااش D
داریوش یادته اون دعوای عجیب غریبت رو ؟ وقتی که فرهاد ازت ۹۶ هزار تا طلا گرفت ؟
یادته چقدر خندیدیم…. اون نامه کذاییت یادته ؟

گاهی فکر میکنم که کاش منم حذف حساب نکرده بودم و هنوز با کسری بابت اون بازی کنار هم بودیم.
جالب اینجاست که بعدها با دوستان دیگه ای آشنا شدم که اونجا بودند ولی زیاد نمیشناختمشون و بعدها با هم دوست شدیم .

این نوشته ادای احترامیه به یک گیم و به یک دنیای مجازی اما با حس… ادای احترامیه به یک دوران خوب….یک دوران تکرار نشدنی.
دورانی که هر چند زمانهای زیادی رو از ما سوزاند، اما دوست داشتنی بود.

بیستم مهرماه یکهزار و سیصد و هشتاد و نه
فرخ

VN:R_U [1.9.20_1166]
Rating: 10.0/10 (2 votes cast)

نوشته ای از Farrokh

3 visitors online now
1 guests, 2 bots, 0 members
Max visitors today: 4 at 09:24 am IRDT
This month: 18 at 04-23-2024 12:23 pm IRDT
This year: 76 at 02-01-2024 11:45 am IRST
All time: 194 at 01-11-2023 01:11 pm IRST